کتاب داستان های قرآنی (مجموعه 5 جلدی)
مولف (پدیدآور) :محمد رضا باوفا
تعریفکردن داستانهای قرانی و آشناکردن کودکان با پیامبران الهی بسیار مهم است. چرا که از لابهلای همین داستانهاست که میتوان بسیاری از مفاهیم اخلاقی و آموزشی را به آنها آموزش داد.
مجموعه 5 جلدی "داستانهای قرآنی" اثری است جذاب با تصاویر زیبا و به همراه رنگآمیزی که در آن تلاش شده است کودکان با پیامبران الهی و داستانهای آنان آشنا شوند.
معرفی کتاب داستانهای قرآنی:
قصههای قرانی دارای ویژگیها و امتیازات منحصربهفردی هستند، یکی از مهمترین ویژگیهای این داستانها آن است که قصهگوی آنها خود خداست و البته سخنی که مستقیم از جانب خداوند باشد، اثربخشترین سخنهاست.
یکی دیگر از ویژگیهای قصههای قرانی این است که قصهها مطابق با واقعیت و حقیقت هستند و در بیان داستانها نه بزرگنمایی و غلو شده و نه چیزی به آنها اضافه و کم شده است.
همچنین تمام قصههای قرانی در عین سادگی روایت، دارای مضمونی جذاب، آموزنده و عبرتآموز هستند.
قصههای قرآن، قصههایی متنوع است، خداوند در قصههای قرانی هم از انسانها سخن گفته است هم از حیوانات و جانداران، هم از مرد سخن گفته است و هم از زن، هم از نوزاد سخن به میان آورده هم از پیز و جوان، همچنین در قصهها از کوه ا و دریاها و آسمان و زمین نیز داستانهایی بیان فرموده است.
در قران هم سرگلش انبیا و پیامبران و مراحل دعوت آنان از مردم قومشان و سرانجام مومان و کافران آمده است و هم داستان پیشینیان.
داستانهایی چون قوم هود، لوط و فرزندان حضرت آدم که مؤمنان در اثر شنیدن آنها قوت قلب میگیرند و به کافران و مستکبران نیز هشدار داده میشود که حساب کار خویش را بکنند.
خلاصه این که اگرچه قرآن صرفه کتاب قصه نیست، ولی هنر قصهگویی در آن بینظیر است و در دل هرکدام از قصههایش، دانش و عبرتی برای تمام عصرها و برای تمام انسانها نهفته است.
اینک شما عزیزان را به مهمانی قصههای قرانی دعوت میکنیم. پس بادقت و باحوصله قصهها را مطالعه کنید و از اینها برای خوشبختی و موفقیتتان در زندگی توشه بردارید.
گزیده اول از کتاب داستانهای قرانی:
حضرت یونس تصور نمود آنچه را که باید به آن مردم میگفته است را به آنان گفته و مسئولیت خویش را انجام داده است و آنچه را که انجام داده، کفایت میکند.
لذا وقتی دید قومش همچنان بر بیایمانی خود پافشاری میکنند، کاسه صبرش لبریز شد و از هدایتشدن آنها ناامید شد و تصمیم گرفت مردم قومش را نفرین کند.
وقتی حضرت یونس چنین تصمیمی گرفت، روبیل به آن حضرت گفت: قومت را نفرین مکن، زیرا که خداوند هلاکت آنها را نمیپسندد.
ولی ملیخای عابد با تصمیم یونس هم عقیده بود و میگفت: آنها را نفرین کن. در نهایت آن حضرت سخن ملیخا را قبول کرد و آنها را نفرین نمود.
با نفرین یونس، خداوند متعال وحی فرستاد که عذاب را در فلان تاریخ معین برایشان خواهم فرستاد.
هنگامی که روز معین شده عذاب نزدیک شد، حضرت یونس با ملیخا از شهر خارج شدند، ولی روبیل در میان مردم شهر ماند و حاضر به ترک آنجا نشد.
در روز نزول عذاب، روبیل به مردم نینوا گفت: بروید و به درگاه خداوند یکتا گریه و ناله التماس کنید تا شاید بر شما رحم فرموده و عذاب را از شما برگرداند...
دفتر چهارم کتاب قصههای قرآنی
گزیده دوم از کتاب داستانهای قرآنی:
در میان قوم بنیاسرائیل جوانی نیکوکار به همراه پدر خویش زندگی می کدر که وضع مالی خوبی نداشت. اما ین اوضاع اقتصادی بد، باعث نشده بود که او از ذکر خداوند غافل شود و از انجام کارهای نیک و احترام فراوان نسبت به پدرش دست بکشد.
در یکی از روزها معامله پرسودی برای این پسر نیکوکار پیش آمد، بهگونهای که اگر او میتوانست مبلغی را بهصورت نقد به تاجری پرداخت کند، میتواند جنسی را باقیمت مناسب بخرد و بعد با فروش این سود فراوانی به دست آورد.
پس با سرعت خودش را به خانه رساند تا کلید صندوق پولها را از پدرش بگیرد و مبلغ موردنظر را به تاجر پرداخت کند. ولی دید که پدرش مشغول استراحت و در خواب است.
هر چه کرد، دلش نیامد پدرش را زا خواب بیدار کند و بین آرامش پدر و سود سرشاری که میتوانست نصیبش شود، آرامش پدرش را انتخاب کرد و از معامله صرفنظر کرد...
دفتر سوم از کتاب داستانهای قرانی