بعد از مرگ چه بر سر ما می آید؟ گناهان و اعمال نیکمان را به چه صورت در آخرت تجربه خواهیم کرد؟ آیا نیازمند کتابی هستید که اتفاقات پس از مرگ را به صورت داستانی و با توجه به احادیث و قرآن، بیان کند؟
کتاب "سیاحت غرب" یا سرنوشت ارواح پس از مرگ به قلم محمد حسن نجفی قوچانی یکی از معتبرترین و مشهورترین کتاب ها پیرامون ماجراهای پس از مرگ و عالم برزخ می باشد که به صورت داستانی و بر اساس روایات امامان شیعه و آیات قرآن کریم، آنچه در قیامت و برزخ رخ خواهد داد را بیان می کند.
کتاب "سیاحت غرب" به سبب داشتن متن روان و روایت اول شخص، پس از چاپ بسیار مورد توجه عموم قرار گرفت و بارها به چاپ متوالی رسید. اثر پیش رو، جدید ترین و روان ترین نسخه از کتاب "سیاحت غرب" آقا نجفی قوچانی می باشد که به همراه تصویرسازی های حرفه ای و بی نظیر امیر گلمحمدی در اختیار کتاب دوستان عزیز قرار گرفته است.
قسمتی از کتاب سیاحت غرب:
... و من مردم. ناگهان دیدم ایستاده ام و آن بیماری که داشتم، ندارم و تندرستم. خویشاوندان من در اطراف جنازه برای من گریه می کنند و دل من از گریه آنها آشوب است. به آنها می گویم: «من نمرده ام، حتی بیماریم رفع شده است.»
هیچکس به حرف من گوش نمی کرد. گویا من را نمی بینند و صدای من را هم نمی شنوند. فهمیدم که آنها از من دورند، اما من با نگاه آشنایی و دوستی به آن جنازه نگاه می کنم. به خصوص پارچه کفن پهلوی چپ جسد که برهنه بود، چشم های خود را به آنجا دوخته بودم.
بعد از غسل و دیگر کارها جنازه را به طرف قبرستان بردند، من هم با تشییع کنندگان بودم. در میان مردم بعضی از جانوران وحشی و درندگان گوناگون را می دیدم و از آنها وحشت داشتم، ولی دیگران وحشت نداشتند. آن ها نیز نسبت به آنان اذیتی نداشتند، گویا اهلی و با آنها مأنوس بودند.
جنازه را به قبرسرازیر کردند، من در قبر ایستاده بودم و تماشا می کردم و در آن حال من را ترس و وحشت گرفته بود، به ویژه هنگامی که دیدم در قبر جانورانی پیدا شدند و به جنازه حمله ور شدند، ولی مردی که جنازه را در قبرخوابانید متعرض جانوران نشد، آنها را نمی دید و از گور بیرون آمد.
صفحه 7 کتاب سیاحت غرب
مقدمه کتاب سیاحت غرب، به قلم آقا نجفی قوچانی:
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدالله رب العالمین مالک یوم الدنیا و الدین؛ درود بی پایان بر پیغمبر اسلام و اولاد او باد که پزشکان تن و روان مردمانند...
اما بعد، این بنده خدا می گوید: پیش از این، یعنی در سال 1307 شمسی، سرپذشت خود را از آغاز آموختن تا به انجام نوشتم و نام آن نامه را سیاحت شرق نهادم. در این هنگام که سال 1312 شمسی است، سرگذشت برزخی خود را می نویسم و نام این نامه را "سیاحت غرب" می نهم تا یادگاری از من و پندی برای ملت اسلام باشد.
روشن است که بدن خاکی و مادی جهان طبیعت، حجابی است ضخیم پرده ای است سخت بر روی دیده انسان از جهان دیگر و انسان به وسیله مردن و بیون شدن از این جهان مادی و برطرف شدن این پرده می بیند و می رسد به چیزهایی که پیش از این نمی دید و نمی رسید.
همانگونه که در قرآن کریم آمده است: تو از این روز بزرگ در بی خبری و غفلت بودی. پس ما پرده بی خبری را از دیده بصیرتت کنار زدیم و در نتیجه دیده ات امروز بسیار تیزبین است.
گزیده ای دیگر از متن کتاب سیاحت غرب:
داخل سزمین دیگری از زمین شهوت شدیم که آنجه اهالی شکم پرستان و تن دوران بودند.
آنهایی که در دست راست به صورت خرو گاو و گوسفندان بودند، شکم پرستیشان از مال حلال خودشان بود و عذاب چندانی نداشتند، ولی آنهایی که در دست چپ و به صورت خوک و خرس بودند، کسانی بودند که در شکل شکم پرستی و تن پروری خود بی باک بوده اند و فرقی میان حلال و حرام، مال خود و مال غیر نمی گذاشتند.
شکم هاشان بسیار بزرگ و سایر اعضایشان لاغرو باریک بود. طایفه دست چپ، علاوه بر تغییر شکل در اذیت و آزار نیز بودند که «أوليک كالأنعام بل هم أضل، آنان همچون چهارپایان بلکه گمراه تر هستند.»
رسیدیم به منزلگاه مسافران که در بیابانی خشک واقع بود و چیزی در این منزل پیدا نمی شد و مسافران فقط از زاد و توشه خود که در میان کوله پشتی خود داشتند، تغذیه می کردند و چون اعضای من، به واسطه زمین خوردن از اسب درد داشت، هادی از میان قوطی که در کوله پشتی بود، دوایی بیرون آورد و به بدن من مالید، دردها از بین رفت و تندرست شدم.
از هادی پرسیدم: «این چه دوایی بود؟»...
صفحه 69 کتاب سیاحت غرب
سبد خرید این کتاب فعلاً فعال نیست
سعی می کنیم این کتاب رو در اسرع وقت موجود کنیم
از این که با شکیبایی همراه ما هستید از شما متشکریم