سالهای سال است که از حکمرانی یک "خدا زاده" در ایران میگذرد؛ خدا زادهای که تنها تزویر از خود به یادگار گذاشت.
کتاب "خدا زاده" راوی خاطرات و دستنوشتههایی از نگاه نویسندگان و اندیشمندان خارجی در مورد محمدرضا شاه پهلوی است. آقای سید محمدحسین راجی و محسن فوجی نویسندگان کتاب خود خدا هستند.
معرفی صوتی کتاب خدا زاده:
در پشت جلد کتاب خدازاده می خوانیم:
دکتر آرتور میلسپو، اقتصاددان آمریکایی و مسئول امور مالی ایران مینویسد:
رضاشاه در سالهای آخر سلطنتش چنین مینمود که نسبت به قدرت، حالت جنون پیدا کرده است.
یکی از چاپلوسان پس از آنکه اقدامات حیرتانگیز شاه را یادآوری کرد افزود: اعلی حضرتا، شما بسیار مقتدرید، شما سایه خدا هستید.
میگویند رضاشاه لحظهای به فکر فرورفت و سپس با لحن جدی گفت: شاید خود خدا باشم!
اما پس از رضاشاه پهلوی، چه بر سر خدا زادهای به نام محمدرضا آمد؟
در زندان های خدازاده چه می گذشت؟
با اینکه به هیچ ناظر خارجی اجازه بازدید از زندانها داده نشده است، اما بااینحال گزارشهای زیادی از شرایط غیرانسانی آنها نقل شده است.
بر طبق گزارش عفو بینالمللی، زندانیان قبل از محاکمه در سلولهای تنگ مرطوب نگهداری میشوند که در کف آنها برای خوابیدن فقط یک حصیر انداختهاند...
فقدان بخاری در زمستان یا دستگاههای خنککن در تابستان مشقتهای فوقالعادهای پدید میآورد که اغلب زندانیان از آن یاد میکنند.
وسایل شستوشو نامناسب و اجازه استحمام، دیربهدیر داده میشود. جیره غذایی کم و نامناسب است و اغلب امکان ورزش وجود ندارد.
پس از محکومیت شرایط مشابهی حفظ میشود و بهعلاوه مداوای پزشکی عملاً وجود ندارد و زندانیان بهندرت، مورد معاینه پزشکی قرار میگیرند، به بیمارستان فرستاده میشوند یا اجازه دریافت دارو به آنها داده میشود.
انضباط خشنی حاکم است و در صورت بیانضباطی، زندانیان را تا سه چهار ماه به سلول انفرادی، میفرستند.
برشی از کتاب خدازاده:
پروفسور جیمز بیل، استاد روابط بینالملل کالج ویلیمزبورگ ویرجینیا، در کتاب خود که تحت عنوان «عقاب و شیر، تراژدی روابط ایران و آمریکا» منتشر گردیده، میآورد:
تنها بین سال 1970 تا 1978 تعداد آمریکاییهای مقیم ایران از کمتر از 8 هزار به حدود 50 هزار نفر رسید، این سیل آمریکاییها به ایران در دهه 1970 به مشکلی جدی برای مقامات سفارت آمریکا تبدیل شد.
یکی از ناامیدکنندهترین مسائلی که ریچارد هلمز، سفیر امریکا در اواسط دهه 1970 با آن مواجه شد، موج سفر غیرقابلکنترل آمریکاییهای آموزش ندیده و فاقد آمادگی به ایران بود.
با آغاز دوران طلایی و افزایش قراردادها حضور آمریکاییها نیز افزایش یافت. بهترین و بدترینهای آمریکایی در شهرهای مختلف ایران دیده میشدند.
باگذشت زمان و افزایش تعداد، بخش روزافزونی از فرصتطلبان و لاشخورهای مالی و افراد بیکار و سرخورده که اخیراً از آسیای جنوب شرقی بازگشته بودند راه خود را بهسوی ایران کج کردند.
شرکتهایی که قراردادهای چندمیلیارددلاری امضا کرده بودند به نیروی انسانی نیاز داشتند، از طرفی به این دلیل که از لحاظ زمانی تحتفشار بودند، بدون دقت و با سهلانگاری نیرو استخدام میکردند.
صفحه 314 کتاب خدا زاده