السلام علیک یا اباعبدالله... / فروش ویژه انواع کتب با موضوع اربعین و امام حسین حتماً ببینید

ادبیات فارسی

ادیان و مذاهب

اصول دین و اعتقادات

اهل بیت (ع)

سبک زندگی

قرآن

کودک و نوجوان

علوم و فنون

حوزه علمیه

احادیث | ادعیه | زیارت


از دشت لیلی تا جزیره مجنون


قیمت پشت جلد: 950000 ریال
قیمت برای شما: 836,000 ریال 12 درصد تخفیف
تاریخ بروزرسانی: پنج شنبه 8 ارديبهشت 1401

توضیحات

برای همدلی بیشتر ملت های ما، ضروری است که بدانیم مجاهدان افغانستانی چگونه از ولایات مرکزی و شمالی افغانستان، از دشت لیلی جوزجان عبور کردند و در مسیر یافتن عشق، دو کوهه اندیمشک را هم پشت سر گذاشته اند تا به جزیره مجنون برسند...

کتاب "از دشت لیلی تا جزیره مجنون" به قلم محمد سرور رجایی به زوایای خاطرات رزمندگان افغانستانی در دوران دفاع مقدس می پردازد. این کتاب توسط انتشارات راه یار در قطع رقعی و با 524 صفحه به چاپ رسیده است

لای چروک پتو گم شده بود:

سرانجام روز موعود فرارسید؛ روزی که قرار شد به جبهه جنگ اعزام شویم. پادگان دوکوهه اولین جایی بود که در آن قدم گذاشتم. آن روز عجیب دلم گرفت. غربت دوکوهه را نتوانستم تحمل کنم و خیلی زود به سایت ۵ و ۶ در تیپ ۲۰ زرهی رمضان رفتم.

در آنجا خیلی فعالیت می کردم؛ از پاس بخشی گرفته تا رساندن نامه های بچه ها. در روزهای آخر حضورم آرپی جی هم می زدم. در دوران پاس بخشیام، از نوجوانی بسیجی خاطره ای دارم که هیچگاه فراموش نمیکنم. نامش عباس پور بود. خیلی زود شهید شد.

آن قدر ریزنقش و لاغر بود که کوچکترین لباس و پوتین اندازه اش نمی شد، ولی دل وجرئت عجیبی داشت. در تیپ رمضان، سنگر دیدبانی شهیدباهتر دورترین سنگر تیپ بود. عباس پور همیشه خواهش میکرد که شب ها او را به این سنگر ببرم. من هم با موتور می رساندمش.

شبی پرسیدم: «عباس پور، در این دل شب و این تاریکی، تنهایی نمیترسی؟» گفت: «کسی که برای رضای خدا آمده، از چه بترسد؟ از دشمن؟ اگراو اسلحه دارد، من هم دارم. جنگ که مثل گشتی نیست که بترسم من کوچکم و حریفم درشت! از چه بترسم؟» شبی در نوبت نگهبانی اش رفتم تا بیدارش کنم.

نزدیک جای خواب او در چادر رفتم، دیدم فقط پتویی نامنظم افتاده است. نور چراغ دستی را انداختم، دیدم نیست، مجبور شدم دوسه نفر از دوستانش را بیدار کنم. پرسیدم: «عباس پور کجاست؟» همه گفتند: «سرجایش خوابیده؛ جایی نرفته!» دوباره برگشتم و پتویش را کشیدم. از بس که جثه اش کوچک بود، لابه لای چروک پتو گم شده بود. عباس پور از بسیجیان کرج بود. جبهه، عباس پورهای زیادی داشت که هنوز بی نام ونشان مانده اند، اما خدا خوب می شناسدشان.

صفحه 178 کتاب از دشت لیلی تا جزیره مجنون

پیشنهاد ما: کتاب حلوای عروسی

ارسال به سراسر ایران
تضمین رضایت

موارد بیشتر arrow down icon
سوالی داری بپرس