جشن حنابندان
مولف (پدیدآور) :محمد حسین قدمی
دفاع هشت ساله ما، برای نشان دادن خود،از حضور گزارشگرانی که با رزمندگان ما آمیخته بودند، محروم نبود. کتاب "جشن حنابندان" کتابی است در حوزه دفاع مقدس به قلم آقای محمد حسین قدمی که توسط انتشارات سوره مهر در قطع رقعی با 416 صفحه به چاپ رسیده است.
معرفی کتاب جشن حنابندان:
گزارش نویسی زبان دقیقی است برای بیان یک حادثه. در میان تمامی شیوه های معمول برای نگارش، استفاده کردن از این وسیله، یعنی گزارش نویسی، بهترین راه برای انتقال صورت یک حادثه از محل وقوع آن تا دوردست هاست.
یک گزارشگر سعی می کند با یاری جستن از جزئی ترین اشیای موجود در محل حادثه، کامل ترین تصویر را در قالب کلمات ارائه دهد.
حوزه کار یک گزارشگر همیشه یک محیط امن نیست. او گاهی ناچار است برای تهیه یک گزارش پای خود را به عمق حوادث خطرناک بکشاند که گزارشگری برای جنگ از همین دست است. دفاع هشت ساله ما، برای نشان دادن خود، از حضور گزارشگرانی که با رزمندگان ما آمیخته بودند، محروم نبود.
با نگاهی به گزارش های جنگی که نوع خود را روی صفحات بزرگ روزنامه ها و یا تلویزیون نمایان می کردند به راحتی می توان مسیر رو به رشد به کارگیری گزارش نویسی برای جنگ را تشخیص داد. در طول این مدت، قلم این نویسندگان و میکروفون آنان توانست لحظات بسیار زیبا و نادری را برای تاریخ ثبت کند و حتی برخی از این عزیزان که پای به پای بسیجی ها حرکت می کردند خونشان، ابزار کارشان را رنگین می کرد.
برشی از کتاب جشن حنابندان:
صحنه ها بسیار تکان دهنده است و وصفش مشکل. فریاد الله اكبر و یاحسین و یازهرا از هر سو بلند است. آرپی جی زنی که با یک پا به مصاف آمده است با هر شلیک حساب شده، پیروزی اش را با فریاد «ماشاء الله، حزب الله» جشن می گیرد و روحیه می آفریند. پیرمرد ریش سفیدی، در میان انبوه تیر و خشاب ها چهار زانو نشسته و پس از پر کردن، آنها را به رزمندگان می دهد و لحظه ای ذکر دعا و قرآن از لبش دور نمی شود. تا مرا می بیند، با هیجان می گوید: «پسرم، ذکر و صلوات یادت نره. هر دعایی بلدی بخوان که ما همه پیروزی ها را از این ها داریم. صلوات بفرست که صدام کارش تمومه.»
عجبا! از این همه ایمان و توکل در شگفت می مانم. ببین چگونه پیر و جوان، خرد و کلان، خود را به جبهه می رسانند تا از فیض جهاد جا نمانند و از قافله صراط عقب نیفتند. این پیرمرد، پدر همان دانش آموزی است که در نامه اش نوشته بود، حالا که فکر می کنید کاری از دستم برنمی آید، پس مرا لااقل به جای شن در گونی بگذارید تا مانع از اصابت تیر دشمن به شما شوم...
صفحه 91 کتاب جشن حنابندان