دکل (مستند داستانی گام دوم انقلاب)
مولف (پدیدآور) :ولی ابرقویی روح الله
از متن مهم و محتوای بیانیه گام دوم انقلاب که توسط رهبر معظم انقلاب در 22 بهمن 1397 ابلاغ شده است خبر دارید؟ کتاب "دکل" اولین کتاب داستانی با محوریت بیانیه گام دوم انقلاب است که ماجرای آن در یک دبیرستان و در قالب هفت زنگ به تصویر کشیده شده است.
هدف از تالیف کتاب ارزشمند "دکل" به قلم روح الله ولی ابرقوئی، روایت داستانی از گام دوم انقلاب به صورت داستانی و مستند گونه ویژه نوجوانان می باشد.
در پشت جلد کتاب دکل می خوانیم:
باید آنقدر ایستاد که خبر قیام شما به گوش آن غایب برسد. استاد غایبی که تحمل درد پای شاگردانش را ندارد. اگر خوب بایستید و کم نیاورید، حتما هوای پاهای شما را خواهد داشت.
باید فرهنگ مقاومت را قبل از آمدنش نیمکت به نیمکت، انتقال دهیم. این تازه اول راه است. و او زمانی بر می گردد که تمام کلاس ها، مقاوم بودن خود را با ایستادنی از جنس «ثبت لی قدم صدق» و انتظار عاشقانه خود را با چشمان بارانی و آرزوی «متی ترانا و نراک» به نمایش گذارند.
و اینک زنگ انقلاب است بیش از چهل سال است که این کلاس، منتظر زنگ تفریحی است که با استاد خود به حیات واقعی برسد. این کلاس با دیگر کلاس های دنیا فرق می کند. آسمان این کلاس رنگین کمانی سه رنگ به رنگ های سبز و سفید و قرمز دارد.
تقاوتش با کلاس های دیگر دنیا این است که بزرگ ترین آرمان بشریت بر روی تخته آن حک شده است.
آرمان این کلاس، تمدن ساز است، سربسته بگویم قرار است از مهد کلاس به مهدی شهر برسیم. آرمانی که فقط با یک گام دیگر دست یافتنی است....
آغازی بر داستان دکل:
بابت مطالبی که باید سر کلاس میگفتم بدجور توی فکر بودم به آخرین پله ی طبقه دوم که رسیدم صدای کشیده شدن ته کفش یکی از دانش آموزان به کف سالن مرا به خودم آورد صدا آن قدری بود که غده های فوق کلیوی ام را به زحمت انداخت و بیچاره ها مجبور شدند آدرنالین ترشح کنند
چشم هایم را گرد کردم سمت خط ترمزش؛ تقریباً یکی- دو متری کشیده شده بود کمی ابروهایم را درهم کشیدم نگاهش کردم و خیلی رسمی پرسیدم ترمزت ای بی اس نیست؟
طفلى وقتى ديد مثل آجَل معلّق سر راهش سبز شدم جا خورد، اما دیگر انتظار چنین سؤالی را نداشت و نزدیک بود از پرسشم شاخ در بیاورد؛ آخر، یک حاج آقا معمولاً اصول دین میپرسد چه کارش به ترمز ای بی اس!
قشنگ پیدا بود که آخوند باحال ندیده است همین طور هاج و واج به من زل زده بود؛ مثل آدم برق گرفته یا جن ،دیده خشک و بی حرکت ماند دستم را گذاشتم روی سینه ام و با تقلید از بازیگر فرشته ی وحی در سریال یوسف پیامبر گفتم سلام خدا بر شما!
دست و پایش را گم کرد و گفت حاج آقا شمایید ببخشید!
عکس حاج قاسم در داستان دکل:
آقای نادری دستش را داخل پلاستیک برد و یک قاب عکس درآورد.
با نگاهش به قاب ،عکس بی درنگ و ناخودآگاه صلوات فرستاد و عکس شهید سلیمانی را بوسید گفت این قاب عکس را چه کار کنم حاج آقا؟
گفتم این هدیه ی من به شماست. منتها فقط اجازه بدهید امروز داخل نمازخانه روی میز و روبه روی بچه ها گذاشته شود. چون با آن کار دارم آقای نادری لبخندی زد و گفت حاج آقا هدیه ی دلچسب و شیرینی برای من بود. خوشا به حال بچه ها که امروز مهمان حاج قاسم هستند. خیالتان راحت من سریع قاب را میدهم به آقای اکبری تا ببرد داخل نمازخانه شما هم تشریف داشته باشید تا بگویم بچه ها بیایند داخل نمازخانه .
بعد از دو سه دقیقه :گفتم اگر اجازه بدهید میخواهم زودتر از بچه ها داخل نمازخانه باشم.
آقای نادری نگاه معناداری کرد و گفت هرجور خودتان صلاح میدانید موقتاً خداحافظی کردم بسم الله گفتم و وارد نمازخانه شدم دیدم روی میز یک چفیه انداخته.اند عکس شهید سلیمانی روی میز بود. با دیدن عکس حاج قاسم که با دل آدم بازی میکرد.
حس کردم جلسه ی امروز حال و هوای دیگری خواهد داشت. نگاه عمیقی به چهره ی شهید سلیمانی کردم در دلم به حاج قاسم متوسل شدم و به او گفتم حاجی امروز روز شماست خودتان جلسه را اداره کنید دستی بر دل این بچه های بیگناه بکش و کمکشان کن تا برای آینده ی این نظام و انقلاب، مسیری را که مورد رضایت خدا و امام زمانشان است انتخاب کنند.
صفحه 244 کتاب دکل
گزیده ای از کتاب دکل:
- حاج آقا بالاخره جواب چی شد؟
- اولین جوابی که به بحث دزدی ها و اختلاس ها میدهیم، اگرچه این امور مورد تأیید ما نیست این است که اگر دزدی یا اختلاس در این نظام می بینیم حواسمان باشد به هیچ وجه اینگونه نتیجه گیری نکنیم که این نظام هم مثل دوره ی ،پهلوی فاسد است.
نه فساد در دوره ی پهلوی ساختاری و سیستمی بود یعنی خودِ ارکان نظام قوانین فسادزا داشت. خود شاه مملکت فاسد بود و سیستم بازدارنده ای برای جلوگیری از فساد اخلاقی و مالی آنها وجود نداشت درست مثل خانواده ای که از پدر و مادر گرفته تا بقیه ی اعضای ،آن هر شب مینشینند و برای فردا صبح نقشه می ریزند که کدام بانک را،بزنند
اما در نظام ما اینگونه نیست چون هم قوانینش مخالف فساد است و هم رهبران آن بسیار متدین و با تقوا و ساده زیست هستند وقتی شخصی مثل امام خمینی یا مقام معظم رهبری از دلبستگی به دنیا دور هستند و دوست و دشمن به پاکی و زهدشان شهادت میدهند یقیناً چنین تفكّر منش و سبک زندگی را از زیردستان خود مطالبه میکنند و قوانین نظام را بر اساس عدالت و پاکی اقتصادی و مبارزه با فساد وضع میکنند
یعنی علاوه بر این که خودشان طهارت اقتصادی دارند مبارزه با فساد را نیز از وظایف حکومت داری خود میدانند؛ به خلاف شاهان پهلوی که هم فاسد بودند و هم بنایشان مبارزه با فساد نبود.
خب، نکته ی اول این شد که فساد در آن ،زمان سیستمی و علنی بود؛ به خلاف الآن که اگر فسادی وجود دارد با فرار از قانون حاکم بر همین نظام و با دور زدن سیستم نظارتی و غیر علنی و کتمان کاری انجام میگیرد.
صفحه 154 کتاب دکل