سیری در سیره ائمه اطهار
مولف (پدیدآور) :مطهری مرتضی
روشی که شیعه با آن روش شناخته شده و ائمه دین آن را مشخص کرده اند، موضوع تقیه است. به طوری که کلمه شیعه و تقیه مثل حاتم و وجود، لازم و ملزوم یکدیگر شناخته شده اند... .
کتاب "سیری در سیره ائمه اطهار" به قلم متفکر شهید استاد مرتضی مطهری به بیان موضوعات مختلفی در باب ائمه اطهار از جمله مشکلات حضرت علی(ع)، صلح امام حسن(ع)، امام صادق و مسئله خلافت، موجبات شهادت امام موسی کاظم و... می پردازد.
کتاب "سیری در سیره ائمه اطهار" توسط انتشارات صدرا در قطع رقعی وبا 272 صفحه به چاپ رسیده است.
معرفی کتاب سیری در سیره ائمه اطهار:
یکی از موضوعاتی که خوب است در اطراف آن بحث و تحقیق شود، مقایسه روش سیدالشهداء با سایر ائمه اطهار است. در نظر بسیاری از مردم این طور است که روش امام حسین با سایر ائمه اطهار مثل روش امام حسن و امام سجاد و امام باقر و امام صادق و سایر ائمه و حتی روش امیرالمؤمنین متفاوت و مختلف است.
مثل این است که مکتب امام حسین مخصوص به خود اوست و هیچ یک از ائمه دیگر تابع این مکتب و این روش نبوده اند و از روش و مکتب دیگری پیروی می نموده اند، و این خود به خود عقد؛ کور و اشکالی در دلها تولید می کند.
بعلاوه ما باید بدانیم که در عمل چه نوع رفتار کنیم، باید تابع آن مکتب باشیم یا تابع این مکتب؟ برای اینکه موضوع بحث بهتر مشخص شود، عرض میکنم روشی که شیعه با آن روش شناخته شده و ائمه دین آن را مشخص کرده اند و از علامات و مختصات شیعه شناخته شده موضوع «تقیه» است، به طوری که کلمه «شیعه» و «تقیه» مثل «حاتم» و «جود» لازم و ملزوم یکدیگر شناخته شده اند.
همه ائمه دین تقیه می کرده اند، حالا چطور شد که امام حسین در این میان تقیه نکرد و قیام نمود؟ اگر تقیه حق است چرا امام حسین تقیه نکرد و حال آنکه موجبات تقیه کاملا برای امام حسین فراهم بود، و اگر تقیه حق نیست پس چرا سایر ائمه اطهار تقیه می کرده اند و به تقیه دستور می داده اند؟
بعلاوه، خود یک بحث اصولی است قطع نظر از این که روش ائمه با یکدیگر متفاوت است و یا یکی است. فرض کنیم همه یک روش داشته اند، همه تقیه می کرده اند و یا هیچکدام تقیه نمی کرده اند، این خود یک بحث اصولی است که از جنبه کلامی و اصولی می توان بحث کرد که اساسا تقیه می تواند حق باشد؟ و آیا با عقل و قرآن وفق می دهد و یا نمی دهد؟
صلح امام حسن (ع):
بحث ما در باره صلح امام حسن بود. در جلسه پیش کلیاتی در مسئله جنگ و صلح از نظر اسلام و از نظر فقه اسلامی بالخصوص عرض کردیم که به طور کلی و هم تاریخ اسلام نشان میدهد که برای امام و پیشوای مسلمین در یک شرایط خاصی جایز است و احيانا لازم و واجب است که قرارداد صلح امضا کند،
همچنان که پیغمبر اکرم رسمأ این کار را در موارد مختلف انجام داد؛ هم با اهل کتاب در یک مواقع معینی قرارداد صلح امضا کرد و هم حتی با مشرکین قرارداد صلح امضا کرد، و در مواقعی هم البته می جنگید. و بعد، از فقه اسلامی کلیاتی ذکر کردم و به اصطلاح استحسان عقلی عرض کردیم که این مطلب معقول نیست که بگوییم یک دین یا یک سیستم فکری (هرچه می خواهید اسمش را بگذارید) اگر قانون جنگ را مجاز می داند،
معنایش این است که آن را در تمام شرایط لازم می داند و در هیچ شرایطی صلح و به اصطلاح همزیستی یعنی متارکه جنگ را جایز نمی داند؛ کما اینکه نقطه مقابلش هم غلط است که یک کسی بگوید اساسا ما دشمن جنگ هستیم به طور کلی و طرفدار صلح هستیم به طور کلی.
ای بسا جنگها که مقدمه صلح کاملتر است و ای بسا صلحها که زمینه را برای یک جنگ پیروزمندانه، بهتر فراهم میکند. اینها کلیاتی بود که در جلسه پیش عرض کردیم. بعد قرار شد که در باره این موضوع صحبت کنیم که وضع زمان امام حسن چه وضعی بود و آن شرایط چه شرایطی بود که امام حسن در آن شرایط صلح کرد و در واقع مجبور شد که صلح کند نیز این شرایط با شرایط زمان امام حسین چه تفاوتی داشت که امام حسین حاضر نشد صلح کند. تفاوت خیلی فراوان و زیادی دارد. حال من جنبه های مختلفش را برایتان عرض میکنم، بعد آقایان خودشان قضاوت کنند.
صفحه 75 کتاب سیری در سیره ائمه اطهار
امام موسی کاظم در زندان های مختلف:
امام را به بغداد آوردند و تحویل فضل بن ربیع دادند. فضل بن ربیع پسر «ربيع» حاجب معروف است. هارون امام را به او سپرد. او هم بعد از مدتی به امام علاقه مند شد، وضع امام را تغییر داد و یک وضع بهتری برای امام قرار داد.
جاسوسها به هارون خبر دادند که موسی بن جعفر در زندان فضل بن ربیع به خوشی زندگی می کند، در واقع زندانی نیست و باز مهمان است. هارون امام را از او گرفت و تحویل فضل بن یحیای برمکی داد.
فضل بن یحیی هم بعد از مدتی با امام همین طور رفتار کرد که هارون خیلی خشم گرفت و جاسوس فرستاد. رفتند و تحقیق کردند، دیدند قضیه از همین قرار است، و بالاخره امام را گرفت و فضل بن یحیی مغضوب واقع شد.
بعد پدرش یحیی برمکی، این وزیر ایرانی علیه ما عليه، برای اینکه مبادا بچه هایش از چشم هارون بیفتند که دستور هارون را اجرا نکردند، در یک مجلسی سرزده از پشت سر هارون رفت سرش را به گوش هارون گذاشت و گفت: اگر پسرم تقصیر کرده است، من خودم حاضرم هر امری شما دارید اطاعت کنم، پسرم توبه کرده است، پسرم چنین، پسرم چنان. بعد آمد به بغداد و امام را از پسرش تحویل گرفت و تحویل زندانبان دیگری به نام سندی بن شاهک داد که می گویند اساس مسلمان نبوده؛ و در زندان او خیلی بر امام سخت گذشت، یعنی دیگر امام در زندان او هیچ روی آسایش ندید.
صفحه 155 کتاب سیری در سیره ائمه اطهار