راز چشم شاهین چهارمین سری از کتاب های ته جدولی ها است. برای نخستین بار در تاریخ فوتبال نونهالان، فناوری چشم شاهین در مسابقات به کار گرفته خواهد شد.
ما باید از چشم شاهین استفاده کنیم:
نیمه ی دوم افتضاح به تمام معنا بود. تومئو خیلی مضطرب بود و توی اولین صحنه روی گایتی خطا کرد. خطای شدید. طبق قوانین جدید، کارت زرد گرفت و دو دقیقه اخراج شد. تازه، خطا چسبیده بود به محوطه ی جریمه و موقعیت خطرناکی بود. فلیپه و آلیسیا هم زمان اعتراض کردند.«بازبینی ویدئویی! چشم شاهین!» داور گفت: «با با خطا خیلی واضح بود که!» آلیسیا گیر داده بود: «چشم شاهین! حالا آمدیم و خطا نبود!» خلاصه آلیسیا که آنقدر گیر داد، از چشم شاهین استفاده کردند.
قضيه بدتر از آن حرف ها بود. اینکه صحنه ی آهسته را از زاویه ی بالا دیدند، کاشف به میل آمد که خطای تومئو واضح که بوده هیچ، پشت محوطه ی جریمه هم نبوده... مشخص شد خطا توی محوطه جریمه بوده! پنالتی؟ آلیسیا و فلیپه مانده بودند چه کار کنند. آلیسیا گفت: «شاید بهتر باشد درخواستمان را لغو کنیم.» داور جوابش را داد: «دیگر خیلی دیر شده.» پنالتی به نفع بارسا. گایتی شک به دلش راه نداد. توپ را برداشت گذاشتش روی نقطه ی پنالتی و با یک شوت محکم توپ را فرستاد گوشه ی دروازه. گل.
کامونیاس بیچاره هیچ کاری نتوانست بکند. بارسا ، سوتوآلتو .. نمی توانم بگویم که همه ی آن اتفاق ها تقصير دیوارنوشته بود. ولی به نظرم خیلی بهش ربط داشت. هوش و حواس تومئو جای دیگری بود. و به نظرم هوش وحواس بقیه مان هم همین طور. بارسا شیر شده بود. ما درست نمی دانستیم چه غلطی باید بکنیم. دنبال توپ می دویدیم...
صفحه 106 کتاب ته جدولی ها 4 - راز چشم شاهین
پیشنهاد ما: خرید کتاب صبح شام
در بخشی از کتاب ته جدولی ها 4 - راز چشم شاهین می خوانیم:
پدرم گفت: «خوانا! جان من بیخیال این قضیه شو.» مادرم گفت: «بابا من که چیزی نگفتم. فقط میگویم گل پسرمان خیلی قشنگ و خیلی هیجان انگیز و اصلا هرجور تو بگویی، بازی کرد. ولی در نهایت این نتیجه به هیچ دردی نخورده و خودت داری می بینی وضعیت را: اتلتيكو یکی به آخر است، سوتوآلتو هم ته جدول.» پدرم گفت: «پس می خواستی بچه ها چه کار کنند؟ خودشان را ببازانند؟» مادرم یک لحظه رفت توی فکر. بعد جواب داد: «نمیگویم باید خودشان را می بازاندند، ولی حالا واجب هم نبود آن گل را بزنند...»
پدرم آب پاکی را ریخت روی دست مادرم: «من که فکر می کنم خیلی هم خوب بازی کردند و حقشان بود ببرند. اتلتیکوم به جهنم!» مادرم خیلی عصبی گفت: «امیلیو؛ از حد نگذران! خب بعد اتلتیکو برود به جهنم؟ دیگر از این حرفها نزنی که آخرش کارمان به جاهای باریک می کشد ها...» من و برادرم، ویکتور، و مادربزرگ و عموهایم همین جور که داشتیم شیرینی های عید را می خوردیم، پدر و مادرم را نگاه می کردیم. آنها هم انگارنه انگار ما آنجاییم، به بحثشان ادامه می دادند. پدرم گفت: «عجب الگویی هستی برای بچه ها و برای پسر خودت! به نظرت قشنگ است که از عمد ببازند؟ خوب است والا!» این بار دیگر مادرم به ما نگاه کرد و گفت: «آهای ! من چیزی راجع به اینکه از عمد ببازند، نگفتم. من همچین حرفی زدم؟ من گفتم باید از عمد می باختید؟»
من نمی دانستم چه جوابی بدهم. ویکتور گفت: «باید میرفتیم اسکی، مثل هر سال.» مادربزرگم هم خواست یک چیزی بگوید:«من نظرم این است که الان عید است و این جروبحثها نتیجه ای ندارد...» مادرم گفت: «بفرما! مادرت پشتت درآمد! مادرجان، پسرتان دیگر عاقله مردی شده برای خودش و احتیاجی ندارد شما ازش دفاع کنید.» مادربزرگم اعتراض کرد: «من که از کسی دفاع نکردم مادر.»
صفحه 170 کتاب ته جدولی ها 4 - راز چشم شاهین
پیشنهاد ما: خرید کتاب منتهی الامال
سبد خرید این کتاب فعلاً فعال نیست
سعی می کنیم این کتاب رو در اسرع وقت موجود کنیم
از این که با شکیبایی همراه ما هستید از شما متشکریم