خرید انواع کتاب قرآن و مفاتیح الجنان با بالاترین تخفیف + طراحی یادبود رایگان حتماً ببینید

ادبیات فارسی

ادیان و مذاهب

اصول دین و اعتقادات

اهل بیت (ع)

سبک زندگی

قرآن

کودک و نوجوان

علوم و فنون

حوزه علمیه

احادیث | ادعیه | زیارت



قیمت پشت جلد: 330000 ریال
قیمت برای شما: 313,500 ریال 5 درصد تخفیف
تاریخ بروزرسانی: شنبه 30 مرداد 1400

توضیحات

کتاب جای من اینجاست مستندی روایی است از زندگی شهید حاج سید حمید تقوی فر است که در سال 1393 به دست داعش به شهادت رسید. او یک بسیجی بود که برای حضور در همه عرصه ها آمادگی داشت در جنگ، دفاع، امنیت و... در هر کجا که مبارزه بود او ثلبت کرد که بسیجی تمام عیار پیرو خط امام و رهبری است.

پشت جلد کتاب جای من اینجاست:

فتند گاراژ «توس خرماتو» یک تاکسی دربست اجاره کردند تا بغداد. در مسیر حرکت به سمت بغداد به دژبانی نزدیک مقرّ منافقین رسیدند. ماشین‌ها را نگه داشته بودند. حاج حمید مطمئن بود که از او پرونده دارند. اسم و عکس، ابوزیدان هم بود؛ دو بمب ساعتی در یک ماشین.

نوبت به ماشین آن‌ها که رسید، خیلی ازدحام شده بود و به منافقین فشار آورده بودند. آن‌ها هم کم حوصله راه را باز کردند که بروید! ماشین آن‌ها رد شدند. دژبانی اصلی و نگران خیز را رد کردند. بقیه دژبانی‌ها مشکلی نداشتند. وارد بغداد شدند. در محله زندگی ابوزیادن کسی نمی‌دانست او زنده است. حاج حمید باید خانواده او را مطلع می‌کرد. ماشین نبش خیابان ایستاد. ابوزیدان خانه را نشان داد. حاج حمید در زد. دو سالی بود که خانواده از او خبر نداشتند.

پیشنهاد کتاب: عصرهای کریسکان

نگاه اول : شجره نامه

« روبه خير» تنها بود. تا شوهرش برگردد به زمین نمی نشست. کار می کرد تا درنماند. غیرت داشت. صحرا را خوب می شناخت، کشاورزی را هم. علوفه برای دام و هیزم برای آتش می آورد. قوم و خویش ها عتاب می کردند که؛ «تو هر آن ممکنه زایمان کنی. اون وقت کی به دادت می رسه؟!» راست می گفتند. بچه اول بود؛ دور از مادر، دور از شوهر، دستی تنها... وقتش که شد، «ام يُبَر» مامای خانگی روستا خودش را رساند، دم صبح بچه به دنیا آمد. ششم فروردین سال ۱۳۳۸ بود. نامش را «حميد» گذاشتند.

هفت نفر؛ دو خواهر و پنج برادر از فرزندان امام موسی کاظم ​تحت ظلم وستم و تعقیب خلفای عباسی از دیار خود به ایران پناه آوردند و نزدیک «مسجدسلیمان» به شهادت رسیدند. مردم برای آنها بقعه ساختند؛ بقعه ای به نام «هفت تن» یا «هفت شهیدان» که زیارتگاه مسلمانان منطقه شد. سادات «تلغری» در نزدیکی آرامگاه اجداد شهیدشان سکونت کردند و متولی زیارتگاه وخادم زوار امامزاده هفت شهیدان شدند. یکی از این شهیدان، از اجداد «روبه خير» و «مش نصرالله» بود. زادگاه خانوادگی شان «کوه زر» بود؛ همان جایی که اجدادشان سال ها در آنجا دام می پروردند.

از آنجا که اوضاع زندگی شان روبه راه نبود، مجبور به مهاجرت شدند و به منطقه «کوت عبدالله» و روستای «ابودبس» نقل مکان کردند. در زبان عربی «ابو» یعنی پدر و «بنس» یعنی شیره خرما. نخلستان های انبوه شیوخ منطقه، این منطقه را به این نام معروف کرده بود. کار اصلی خانواده کشاورزی، به ویژه کاشت گندم و جو بود و در کنار آن، صیفی کاری و نگهداری و پرورش چهارصد، پانصد رأس گوسفند که چوپان ها به چرامی بردند. خدم وحشم داشتند و وضع خانواده خوب بود. آن قدر خوب که بچه ها را با الاغ می فرستادند حدود ده کیلومتری آنجا به کوت عبدالله تا در مدرسه «مجید خانزاده » درس بخوانند. مش نصرالله هم همان جا درس خواند....

پیشنهاد ما : کتاب با بابا

در بخشی از کتاب جای من اینجاست می خوانیم:

ششم دی ماه ۱۳۹۳ غوغایی بر پا بود؛ روزی که بر پروین و دخترانش خیلی سخت گذشت. دخترها ضجه می زدند و باورشان نمیشد. فکر نبود حاج حمید سخت بود و باورش ناممکن... با اینکه در سفر آخری به تهران تیر خورده بود، اما هیچ وقت فکر نمی کردند روزی بیاید که این کوه دیگر پشت سرشان نباشد. پیکر حاج حمید را شبانه به مسجد شهرک شهید بروجردی بردند. بعد از مراسم دعا، سردار مسجدی سخنرانی کرد و شبانه پیکر را از مسجد تا منزل به نحو باشکوهی تشییع کردند. دوستان بسیج شهرری هم اصرار داشتند پیکر حاج حمید را به حرم حضرت عبدالعظيم ببرند، اما وقت برای این کار وجود نداشت. فردای آن روز تشییع در ستاد فرمانده ای سپاه برگزار شد.

پروین سعی می کرد آرام باشد و بی تابی نکند. خیلی ها تعجب می کردند که حاج حمید نیروی اطلاعاتی که نامش در لیست سیاه آمریکا و منافقین هم بود، فردی با خصوصیت های رفتاری خاص و با آن خلوص که همیشه گمنام زندگی می کرد، چطور تا به حال شهید نشده بود!

در وصیت نامه اش نوشته است: «از مساعدت رهبری دست برندارید.» بعد سفارش های مالی را به پروین کرده است. حتی درباره آداب قبر هم به پروین گفته بود که فرزند یکی از دوستان شهیدش، تلقینات را بخواند و او را توی قبر بگذارد و تاکید کرده بود اگر برایتان مقدور است من را در کنار پدرم دفن کنید پروین اخلاق حاج حمید دستش بود. اگر روی موضوعی تأکید داشت ان را می نوشت. مثل وصیت نامه اش که در آن به بحث پشتیبانی از مقام رهبری خیلی اشاره کرده است؛ اما اگر می خواست درباره موضوعی ان ها تصمیم گیری کنند، شفاهی به آنها می گفت. محل دفنش را بر عهده پروین و بچه ها گذاشت و گفت: «اگر تونستید از من دل بکنید، من رو پیش پدرم دفن کنید. اگر پیکرم رو برای دفن به اهواز بردید، به احتمال زیاد می آیند و از شما می خواهند که من رو در محل ویژه سرداران دفن کنند؛ اما شما زیر بار نرید.»

زمان تشییع پیکر حاج حمید دوستانش چندین بار از اهواز تماس گرفتند برای دفن پیکر در مقبره سرداران شهید، اما پروین زیر بار نرفت. بچه ها کمی دلگیر بودند، دلشان می خواست پدرشان در تهران پیش شان باشد تا هر وقت دلتنگی می کنند بروند سر مزار بابا. اما پروین به دخترانش گفت: «همه عمر حرف پدرتان را زمین نگذاشتیم. هر چه از ما خواست نه نگفتیم. بگذارید به این سفارش آخر اوهم عمل کنیم.» جمعیت زیاد بود، همه آمده بودند. به پروین گفتند: «شاید امکان اینکه هنگام تدفین سر مزار حاضر بشید، نباشه.» پروین گفت: «اگر من نباشم مهم نیست، اگر حضور مادر شهید هم به علت کهولت سن و بیماری میسرنشه اشکال نداره، ولی تمام دل نگرانی و توجه شهید به این چهار دختر بوده..!» 

صفحه 272 کتاب جای من اینجاست

پیشنهاد ما: خرید کتاب ریحانه بهشتی

سبد خرید این کتاب فعلاً فعال نیست

سعی می کنیم این کتاب رو در اسرع وقت موجود کنیم

از این که با شکیبایی همراه ما هستید از شما متشکریم

ارسال به سراسر ایران
تضمین رضایت

موارد بیشتر arrow down icon

بسم رب الشهدا و صدیقین . واقعا جای خوشحالی داره که سایت خوب شما به کتاب های شهدایی می پردازه. باید واقعا از زندگی شهدا درس گرفت. انشالله این کتاب ها بیشتر به دست نسل های جوان برسد تا بتوانند مسیر راه خود را به خدا پیدا کنند.

کاربر مهمان

کتاب جای من اینجاست واقعا فوق العاده است. به همه ی کسانی که این سبک از رمان ها رو دوست دارند پیشنهاد می کنم این کتاب رو بخونن. ممنون از کتاب قم

کاربر مهمان
سوالی داری بپرس