خاطرات احمد احمد
مولف (پدیدآور) :کاظمی محسن
کتاب "خاطرات احمد احمد" همانگونه که از نامش مشخص است کتابی در مورد خاطرات احمد احمد، یکی از مبارزان سیاسی دوره پهلوی دوم می باشد. این کتاب نوشته آقای محسن کاظمی است که توسط انتشارات سوره مهر در قطع رقعی و با 408 صفحه به چاپ رسیده است.
معرفی کتاب خاطرات احمد احمد:
انقلاب اسلامی ایران مرهون مجاهدت ها و تلاش های انسان های بی شماری است که سکوت شامگاهی را با خروش و بانگ ظلم ستیز خود شکستند و با خون خود، خواب مستانه را از چشمان نظام شاهنشاهی ربودند.
کتاب "خاطرات احمد احمد" نقل وقایع و خاطراتی آشنا و غریب است از کسانی که به دنبال نور رفتند و برای آن بهایی سنگین پرداختند. و نیز صحبت از کسانی است که درمه گرفتار آمدند و به بیراهه رفتند و سربه سراب گذاشتند.
روایت حاضر، خاطراتی تلخ و شیرین از آقای «احمد احمد» است که بیش از هفتاد ساعت مصاحبه کرد و بیش از دو سال رفت و آمدهای وقت و بی وقت و تماس های مکرر و گاه و بیگاه ما را تحمل کرد و به پرسش های روا و ناروای ما پاسخ گفت.
برای احمد در سن پیری دشوار بود با رجوع به بایگانی ذهن خود خاطرات چهل سال پیش را بازگو کند. اما با صرف وقت، بحث و گفت وگوهای فراوان و مراجعه به برخی کتب تاریخی و دوستان ، این راه هموار شد. او بارها اذعان می کرد که مصاحبه ها برایش صحنه های بازجویی گذشته را تداعی می کند. چه سخت و طولانی بود ساعت اول مصاحبه و یافتن راهی به انبان ذهن احمد! نمی دانیم عرقی که بر پیشانی وی نشسته بود از گرمای تابستان سال ۱۳۷۶ بود یا از اکراهی که در بازگو کردن خاطراتش داشته؟
در بخشی از کتاب خاطرات احمد احمد می خوانیم:
در این ماه بود که متوجه شدم آقای هاشمی رفسنجانی در سلول شماره ۱۷ مقابل سلول من زندانی است. من از قبل به واسطه حضور برادرم در هیئت های مؤتلفه او را می شناختم و با افکاروی آشنا بودم. و گاهی هم در جلسات سخنرانی وی شرکت می کردم.
او که یک مبارز خستگی ناپذیر بود حصار زندان را مانع و رافع رسالت و مسئولیتش نمیدید. از این رو یک سلسله مباحث و سخنرانی هایی را در همان سلول انفرادی شروع کرد. عجیب است سخنرانی در سلول انفرادی (!) ولی این امرعینیت داشت. به این شکل که ، سلول شماره ۱۷ در قسمت بالای چارچوب درش کتیبه ای داشت که شیشه اش شکسته بود. در فرصتی که دو زندانبان به نام انوشه واطهری، برای افطار می رفتند، آقای هاشمی از کتیبه بالای درکه مشرف به راهرو و دیگر سلول ها بود شروع به سخنرانی می کرد. چند شب این برنامه تکرار شد که ...
صفحه 177 کتاب خاطرات احمد احمد