ردپای مه
مولف (پدیدآور) :میرعمادالدین فیاضی
علی پرشکوهی طی سالهای 1394 تا 1396 برای حضور در جنگ با دشمن تکفیری سه بار به سوریه اعزام میشود و کتاب "ردپای مه" بازگو کننده خاطرات علی پرشکوهی از جنگ با سوریه است که به همت آقای میرعمادالدین فیاضی جمع آوری شده است. این کتاب توسط انتشارات سوره مهر در قطع رقعی و با 360 صفحه به چاپ رسیده است.
معرفی کتاب ردپای مه از زبان راوی کتاب:
وقتی سال ۶۷ به پایان رسید خیلی ها فکر کردند دیگر جنگ ما با استعمار به پایان رسیده و باید به فکر راحتی بعد از جنگ بود، که البته در همان زمان حضرت امام (ره) مجددا راه را نشان دادند و هشدار دادند که مبارزه با نظام سلطه، همیشگی است.
امروز بعد از سال ها مبارزه در زمینه های گوناگون و به روش های گوناگون به سال ۹۴ رسیدیم، به جایی که دشمن به نقشه راهی رسید که از طریق نابود کردن ملتها و دولت های مسلمان به ایران اسلامی برسد و برای رسیدن به اهداف خود به هر وسیله ای که می توانست اقدام کرد. از تغییر دولت های اسلامی گرفته تا فتنه گری . در خارج و داخل ایران.
به هر طریق با پرورش انسانهایی که خمیر مایه حیوانی داشتند کار را شروع کرد تا رسید به پیدایش وهابیت و القاعده و داعش و این تفکر را برای مبارزه با اسلام ناب محمدی در پیش گرفت و در کشورهای منطقه این غده های سرطانی را شیوع داد تا رسید به سوریه، با تفکر اینکه بتواند با تخریب حرمین شریف اهل بیت از گرایش مردم به اسلام جلوگیری کند. اما در این زمینه قدم های ناقصی برداشت و در عراق با عنایت رهبری و تیزهوشی ایشان شکست خورد و نتوانست اقدام مؤثری بکند. اما در سوریه اگر رهبری به موقع حضرت آقا نبود و جلویشان ثابت قدم نمی ایستاد، معلوم نبود کار به کجا می رسید.
همین طور عده ای مؤمن و متعهد به ولایت به موقع به رهبرشان لبیک گفتند و همانند وهب در کربلا محکم ایستادند و جان را فدا کردند؛ که البته آنها از همان سالهای بعد از جنگ گوش به فرمان بودند وگرنه هیچگاه نپذیرفتند که جنگ با نظام سلطه به پایان رسیده است، که این عده همان بسیجیان مخلص در لباس سپاه بودند.
برشی از کتاب ردپای مه:
سردار گفته بود که هر ماشینی دیدید که به سرعت از اتوبان و می شود آن را بزنید. احتمال می دادیم که با عمل انتحاری به هتل حمله کنند. در حال نگهبانی بودیم که یک وانت به سرعت نزدیک شد و من هم با کلاش شلیک کردم. ماشین نگه داشت و دو سه نفر از آن پیاده شدند و پا به فرار گذاشتند.
ساعت ۳ بعد از ظهر دشمن یک عمل انتحاری در پشت هتل انجام داد که خدا را شکر کسی آسیب ندید ولی موج انفجارش بسیار قوی بود به صورتی که موج تا طبقه سوم هتل را گرفت، تمامی در و پنجره ها به شدت باز و بسته می شد، در این طبقات کلا خاک پیچیده بود. ظاهرا دشمن با خبر چین هایی که داشت متوجه محوری بودن این هتل شده بود که مرکز فرماندهی ماست.
ما باید بیشتر حواسمان را جمع می کردیم. قسمت راست هتل شهر بود وما تقریبا مطمئن بودیم از آن طرف خبری نیست، ولی دشمن از داخل شهر توسط تک تیرانداز به سمت هتل شلیک کرد. ما از چندین طرف تحت فشار بودیم، چپ و راست نداشت و باید به همه طرف توجه می کردیم و از چیزی غافل نمی شدیم.
بعد از انتحاری پشت هتل، سردار احق بین] به من و چند نفر دیگر دستور داد که از اتوبان مراقبت کنیم تا هیچ نیروی انتحاری به این سمت نیاید. در اتوبان کنار هتل قناسه امان نمیداد. بعد از نیم ساعت سردار مجددا گفت پرشکوهی برود در داخل اتوبان و در یکی از ساختمانها مستقر شود و مواظب منطقه باشد، چراکه هر لحظه همراه با مردم و نیروهای جیش احتمال اینکه انتحاری وارد مردم شود زیاد است...
صفحه 232 کتاب ردپای مه
سبد خرید این کتاب فعلاً فعال نیست
سعی می کنیم این کتاب رو در اسرع وقت موجود کنیم
از این که با شکیبایی همراه ما هستید از شما متشکریم