کتاب سربلند داستانی از کودکی تا شهادت شهید مدافع حرم محسن حججی را روایت میکند، که به استخدام سپاه درمیآید و بهعنوان پاسدار عازم سوریه برای مجاهدت و دفاع از حرمین میگردد. عناصر تکفیری تروریستی داعش، به مواضع جبهه مقاومت حمله کرده و درنهایت محسن توسط عناصر تروریستی به اسارت درمیآید و به شهادت میرسد و این جنایت را رسانه ایی میکنند.
محمد علی جعفری نویسنده کتاب سربلند در حوزه روایتگری وداستانی از زندگی شهدا فعالیت میکند.او در این اثرش با ابعاد مختلف شخصیتی این شهید آشنا میکند.
کتاب سربلند روایت شهید حججی والا مقام است که پس از 27 سال زندگی زمینی به این شکوه آسمانی شد. روایتی از زبان اطرافیان او که همیشه در کنارش بودند. این کتاب نوشته ی محمد علی جعفری است و توسط انتشارات شهید کاظمی به چاپ رسیده است.
پشت جلد کتاب سر بلند:
«برگشتم به حاج سعید گفتم: «آخه من چطور این بدن ارباً اربا رو شناسایی کنم؟» خیلی بههم ریختم. رفتم سمت آن داعشی. یک متر رفت عقب و اسلحهاش را کشید طرفم. سرش داد زدم: «شما مگه مسلمون نیستید؟» به کاور اشاره کردم که مگر او مسلمان نبود؟ پس سرش کو؟ چرا این بلا را سرش آوردید؟ حاج سعید تند تند حرفهایم را ترجمه میکرد. آن داعشی خودش را تبرئه کرد که این کار ما نبوده و باید از کسانی که او را بردهاند «القائم» بپرسید. فهمیدم میخواهد خودش را از این مخمصه نجات دهد. دوباره فریاد زدم که کجای اسلام میگوید اسیرتان را اینطور شکنجه کنید؟ نماینده داعش گفت: «تقصیر خودش بوده!» پرسیدم به چه جرمی؟ بریده بریده جواب میداد و حاج سعید ترجمه میکرد: «از بس حرصمون رو درآورد؛ نه اطلاعاتی به ما داد، نه اظهار پشیمونی کرد، نه التماس کرد! تقصیر خودش بود...!»»
در بخشی از کتاب سر بلند می خوانیم: