سه نیمه سیب
مولف (پدیدآور) :محمد محمودی نورآبادی
کتاب سه نیمه سیب خاطرات بانو خدیجه شاد مادر شهیدان مدافع حرم مصطفی بختی و مجتبی بختی در کتاب سه نیمه سیب به قلم محمد محمودی نورآباد.
در سه نیمه سیب چه می گذرد:
در کشته شدنش کمترین تردیدی ندارد
آره به خدا با چشمهای خودم دیدم اثر چاقو روی قلبش بود
زمانی در همایش که هنوز خون میومد اشک پهنای صورتت را میپوشاند
بلند می شوی گرافی درمانگاه و باز داد و فریاد راه بیندازی
قاتل را می شناسی
تو حالا دیگر مادر دو شهید هستی به قول خودت مادر سه شهید
ویدئو معرفی کتاب سه نیمه سیب:
در بخشی از سه نیمه سیب می خوانیم:
باید بگذاری تا همه چیز آماده شود و مادر را در هیبت یک ملکه دعوت کنند پای سفره. حس زیبایی داری؛ به قدری زیبا که اشکت را درمی آورد. برایت روز و خاطره ای فراموش ناشدنی می شود.
سهم بابا را هم گذاشته کنارتا از نماز جمعه برگردد. عشق و رفاقت مصطفی و بابا باید امروز هم در آشپزی پسر، خودش را نشان دهد. باید طعم این غذا، بابای کم حرف و تودار را به حرف آورد؛ مخصوصا وقتی که نگاهش به بچه ها باشد و ببیند که در آشپزخانه مشغول شستن ظرف های ناهار ظهر هستند، احساس غرور می کند. انگار می بیند که صبح دولتش دمیده و درخت نان و آب حلال سفره اش به بار نشسته است. ،
کارگر سادهی شرکت پشم بافی طوس، در هیبت یک سلطان، پای سفره نشسته و با غرور به رفتار بچه هایش نگاه میکند. حس میکنی او هم مثل خودت، صدای شرشر آب و دلنگ و دلنگ ظرف ها را
نی گوش نوازی می بیند که در تالار آشپزخانه در حال اجراست؛ ای به ظاهر کوچک که رفتار مصطفی و بچه ها برایت بزرگ ....