سیاه چال مستر
مولف (پدیدآور) :محبوبه عزیزی
در 15 بهمن 1385 جلال شرفی، دیپلمات ایرانی در حین انجام خدمت به دست عده ای ربوده شد. کتاب "سیاه چال مستر" خاطراتی است از ربوده شدن این شخصیت دیپلمات در بغداد به قلم محبوبه عزیزی که ای نکتاب توسط انتشارات سوره مهر در قطع رقعی و با 364 صفحه به چاپ رسیده است.
معرفی کتاب سیاه چال مستر از زبان نویسنده:
کتاب پیش رویتان خاطرات ربوده شدن جلال شرفی، دیپلمات ایرانی، در بغداد است. او در پانزدهم بهمن ۱۳۸۵، حین انجام خدمت دیپلماتیک، در خیابان عرصات هنديه بغداد، به دست عده ای تروریست ربوده می شود و در فروردین ۱۳۸۶ از سیاه چال آنها فرار می کند و موفق می شود خود را به سفارت ایران برساند.
این کتابِ خاطره از گونه ادبیات بازداشتگاهی یا اسارت است که در آن به زندگی سخت بازداشتگاهییک اسیر و نقشه فرار وی پرداخته شده است؛ این ادبیات از انسانی ترین گونه های ادبی است که در جهان خوانده می شود.
سنگ بنای اولیه کتاب «سیاه چال مستر» گزارشی رسمی است که آقای شرفی از این حادثه برای وزارت امور خارجه نوشته است.بعد از ظهر یکی از روزهای آبان ۱۳۹۶ آقای سرهنگی این گزارش را به من دادند و مرا ترغیب کردند خاطرات آقای شرفی را کار کنم.با مطالعه متن و دیدن جذابیت های روایی آن، علاقه مند شدم این کار را بپذیرم. برایم حادثه جالب و تازه ای بود.
روز بیست و سوم در سیاه چال مستر:
صبح هایی که نوبت نگهبان بداخلاق است، معمولا نیم ساعت تا چهل دقیقه دیرتر از وصفی می آید، صبحانه ام را می دهد و می رود. امروز حدود ساعت ده آمد. بعد از خوردن و رفتنش مشغول کارهای روزانه ام می شوم. تا نزدیک ساعت یازده با این کارها سرگرمم. بعد تا ظهر قدم می زنم.
ظهر اذان می گویند. نماز می خوانم و استراحت می کنم. حدود ساعت دو نگهبان بداخلاق ناهار می آورد. بعد از خوردن غذا، دوباره کمی استراحت می کنم. بعد، بلند می شوم قدم میزنم تا ساعت سه و نیم. ذهنم به ابهاماتی که برای بیرون رفتن از اینجا وجود دارد مشغول است؛ آنها را بررسی می کنم!
اگر از اینجا بیرون بروم، باید بدانم کجا می روم تا دوباره به دست تروریست ها نیفتم. اطلاعاتی از موقعیت گودال ندارم و این کارم را سخت می کند. با خودم میگویم: «فرض کن رفتی بالای سیاه چال، به کدام طرف باید بروی که دست اینها نیفتی؟ آیا به محض خارج شدن با آنها روبه رو می شوم؟ در این صورت چقدر شانس زنده ماندن دارم؟ موقع بیرون رفتن، زمان مهم است؛ فرصتی برای فکر کردن نداری. کمی تعلل کنی، گرفتار می شوی و...
صفحه 223 کتاب سیاه چال مستر