شب موصل
مولف (پدیدآور) :حسن شیردل
کتاب " شب موصل" که به همت حسن شیردل نوشته شده است یکی دیگر از آثار انتشارات سوره مهر می باشد که در دل خود به گفت و گو و بیان خاطرات اسیر آزاد شده محمد حسین منصف می پردازد. این کتاب در قطع رقعی و با 304 صفحه به چاپ رسیده است
معرفی کتاب شب موصل از زبان راوی:
خاطرات این کتاب از خانواده من آغاز می شود
خانواده ای که در اثر انقلاب و دگرگونی های ناشی از آن به سه گروه فکری طرفدار انقلاب، مخالف انقلاب و بی طرف تقسیم شد.
من جذب تفکرات امام خمینی (ره) شدم و عاشقانه به او عشق می ورزیدم و تا پای جان در این راه ماندم. برادرم عضو یکی از گروه های الحادی شد و سر از چوبه های اعدام در آورد. مادرم در این بین، رنج بسیار کشید و در کشاکش ماجرای برادرم، زندان قزل حصار نصیبش شد.
برادرانم؛ مرتضی هفت ساله، مصطفی هشت ساله و کمی بزرگتر از آنان مهیار و مازیار، به سبب ازدواج مجدد پدر، دو به دو آواره خانه دایی و عمه شدند و خانوادهام از هم پاشید.
من و دخترعمه ام طوبی در همین اوضاع و احوال ازدواج کردیم و بدون یک روز زندگی مشترک، با رضایت او عازم جبهه شدم. سرنوشت، اسارت به دست دشمن را برایم رقم زد و پس از ۷۸ ماه اسارت در حالی به وطن برگشتم که تا حدودی حال اصحاب کهف برایم تداعی می شد.
خیلی چیزها تغییر کرده بود، امام (ره) رفته بود، اما تجلی گرمای وجود او را در مقام معظم رهبری مشاهده می کردم. آرمان امام (ره) زنده بود. دشمنان ما از نابودی انقلاب، مأیوس و سرخورده شده بودند و من بابت سالهای طولانی اسارت، احساس خسارت نمی کردم و همچنان به آرمان بلند امام (ره) وفادار بوده و نسبت به او، خود را بدهکار و مدیون می دانستم.
او هنوز برایم حضور دارد و احساس می کنم روح بلندش همواره با ما خواهد ماند.
برشی از کتاب شب موصل:
از اولین روز ورود به اردوگاه موصل یک، دوران خواب های . طلایی آغاز شد. یکی خواب می دید همه تا عید نوروز ۱۳۹۳ آزاد می شویم. عید آمد و آزاد نشدیم. دیگری خواب می دید دوازده ی فروردین، روز جمهوری اسلامی آزاد می شویم، اما نشد. به خود وعده میدادیم به حتم تا ۳۱ شهریور ۱۳۹۳، هفته دفاع مقدس آزاد می شویم. خواب همچنان ادامه داشت. یکی از بچه ها آمد و گفت در خواب آسمانی ابری دیدم که بر فراز ابرها تاریخ آزادی ما نوشته بودا
چند ماه گذشت و خبری از آزادی نشد. پس از آن خواب هایی که : تاریخ آزادی را معین می کرد کنار رفت و دوره خواب های سفر به ایران آغاز شد. بچه ها خواب می دیدند به ایران نزد خانواده هایشان رفته اند و صبح این خواب ها را برای یکدیگر نقل می کردند و به هم روحیه می دادند.
فکر می کنم این موهبت ( خواب های امیدوار کننده ) از طرف خدا برای ما نازل میشد تا هم امیدوارمان کند و هم دلمان را آرام سازد. ماه ها گذشت تا سرانجام اسارت را به عنوان یک امر واقعی قبول کرده و برای آینده مان شروع به برنامه ریزی کردیم.
چند ماه بعد از اسارت به ما پول مخصوص اسرا را دادند که معادل یک و نیم دینار بود. پول خرد عراقی ها فلوس نامیده می شد و یک دینار هزار فلوس بود. برگه های مزبور ۵۰ و ۱۰۰ فلوسی بود. اوایل این فلوسها پول قابل توجهی بود. میشد با یک دینار، یک کیلو شکر خرید و...
صفحه 168 کتاب شب موصل