قایقی گل می برد
مولف (پدیدآور) :محمد حسین جولایی تهرانی
"قایقی گل می برد" شعری است از سهراب سپهری که به جهت تداعی شدن نحوه شهادت مهدی باکری که بر روی قایق به شهادت رسید وام گرفته شده است. این کتاب در 440 صفحه تلاش کرده است تا اشعار و مطالبی زیبا از شاعران مختلف که حالت حماسی گونه داشته اند را گردآوری کند.
همچنین هر صفحه از این کتاب به جملاتی زیبا از شهید باکری بزرگوار که همچون گلی بر روی قایق پرپر شد، مزین شده است.
گزیده ای از قایقی گل می برد:
سخنی از شهید مهدی باکری بزرگوار:
می گوید: بابا جان از تو دارد خون می رود برای تو یک اتفاقی می افتد، قبول نمی کند، می ایستد و مجددا با ترکش دوم شهید می شود، ببینید چه انسان با عظمتی است!
با مقاومت، شجاعت و شهادت آنچنان جاهایی می روند که کاری انجام دهند، عقل می گوید اینجا مرگ است، مرگ صد در صد، ولی او می گوید: کاری به من محول شده زیر آتش می رود، آخرش هم شهید می شود...
اگر رزمنده ای به یاد فرزند، مادر، پدر، کشت و زرع، مغازه، متاع و کالای خود باشد و بیندیشد که من باید در صحنه عملیات حضور پیدا کنم و بجنگم که سالم بمانم و عقب بروم، وای بر احوال ما!
شعر قایقی گل می برد:
شعر قایقی گل می برد اثری است از سهراب سپهری بزرگ که در هشت کتاب وی قرار دارد. این شعر به دلیل شباهت به شهادت مهدی باکری تداعی کننده آن اتفاق برای شهید عزیزمان می باشد.
صبح آن شب، که به دریا موجی
تن نمی کوفت به موجی دیگر
چشم ماهی گیران دید
قایقی را به ره آب که داشت
بر لب از حادثه تلخ شب پیش خبر
پس کشاندند سوی ساحل خواب آلودش
به همان جای که هست
در همین لحظه غمناک به جا
و به نزدیکی او، می خروشد دریا
وز ره دور فرا می رسد آن موج که می گوید باز
از شبی طوفانی، داستانی نه دراز...
صفحه 351 کتاب قایقی گل می برد