ماه کامل
مولف (پدیدآور) :شهلا پناهی لادانی
کتاب "ماه کامل" روایتی است از زندگی سردار شهید مدافع حرم مرتضی حسین پور (حسین قمی) که اثری می باشد از خانم شهلا پناهی لادانی. شهید مرتضی حسین پور متولد شهریور ماه 1364 بود که پس از 32 سال عمر با عذت در سال 1396 در دیرالزور سوریه به مقام رفیع شهادت رسید. کتاب ماه کامل توسط انتشارات شهید کاظمی در قطع رقعی و با 608 صفحه به چاپ رسیده است.
برشی از زندگی نامه شهید مرتضی حسین پور:
مرتضی حسینپور شلمانی، روز 30 شهریور 1364 در روستای شلمانِ لنگرود به دنیا آمد. پدر او از پاسداران انقلاب اسلامی و رزمندگان جنگ تحمیلی و مادرش نیز معلم بود. مرتضی حسینپور دوره ابتدایی و راهنمایی را در قم گذراند و دبیرستان را در رشته ریاضی فیزیک در همین شهر به پایان رساند. او سال 1383 در کنکور سراسری دانشگاهها شرکت کرد و با وجود قبولی در رشته مهندسی الکترونیک دانشگاه آزاد ساوه در دانشکده امام علی(ع) نیروی قدس سپاه پاسداران به تحصیل پرداخت.
اولین تجربیات جهادی مرتضی حسینپور در همان سالهای تحصیل در دانشکده با حضور در مرزهای غربی کشور در استان ایلام اتفاق افتاد. او نام جهادیِ حسین قمی را برای خود برگزید. مرتضی حسینپور پاییز سال 1392 برای اولین بار عازم سوریه شد. اولین جبهه حضور او منطقه سیده زینب در ریف جنوبی دمشق بود. سال 1393 با هجوم نیروهای داعش به عراق مرتضی حسینپور، جزو اولین نیروهایی بود که همراه سردار قاسم سلیمانی خود را به بغداد رساند تا با تشکیل کمربند امنیتی در بیرون از شهر مانع پیشروی نیروهای تکفیری شوند. شهید حسینپور که از فرماندهان این عملیات بود، در جریان آن مجروح شد.
او به دستور حاج قاسم سلیمانی برای طی دوره درمان به تهران منتقل شد. او سپس، مسئولیت پدافند سامرا را بر عهده گرفت. حسینپور از فرماندهان محور در عملیات آزادسازی بیجی بود و در جریان آن با جراحتی سخت مواجه شد. او در اکثر عملیاتهای جبهه مقاومت در عراق حضور داشت. وی از فرماندهان محور در عملیات آزادسازی جاده بلد، اسحاقی، سامرا، الدور، علم، تکریت، بیجی و ارتفاعات مکحول در عراق بود.
سال 1394 دوباره به سوریه رفت و در عملیات آزادسازی حلب و مناطق اطراف آن مشارکت کرد. مرتضی حسین پور دی 1395 و پس از محمد جنتی فرمانده عملیات قرارگاه حیدریون را برعهده گرفت وی پیش از آن فرمانده اطلاعات این قرارگاه بود. بعد از استقرار نیروهای جبهه مقاومت در منطقه مرزی در مجاورت استانهای الانبار عراق و دیرالزور و سوریه، نیروهای داعش، با پشتیبانی اطلاعاتی نیروهای آمریکایی، روز دوشنبه 16 مرداد 1396 با اطلاع از اینکه توان عملیاتی یکی از پایگاههای جبهه مقاومت در حال بازسازی است، حمله سنگینی را به مقر اصلی کتائب سیدالشهدا و دو مقر تاکتیکی شروع کردند...
برشی از کتاب ماه کامل:
همون لحظه انگار یه گلوله از دریچه ای که روی ماشین برای دید راننده تعبیه کرده بودن رد شد و راننده رو زد. ماشین منحرف شد. یا زهرا گفتم و حسین رو بغل کردم. ماشین انتحاری همین طور که برخلاف جهت ما داشت می رفت، با یه فاصله ای ازمون منفجر شد. موج انفجار هردومون رو به زمین دوخت. یه یا علی گفتم و از جا بلند شدم و حسین رو کول کردم..
خودمون کشیدیم عقب. از جداره خاک ریز که رد شدیم، انگار جونم دراومد و به زمین خوردم. به خودم اومدم دیدم سر حسین روی زانومه و من به کنار نشستم. چند نفری دورمون جمع شده بودن. فقط به چشمهام التماس کردم پیش نیروها گریه نکنم. پشت سرهم ذکر میگفتم. با پشت دست شوری اشکی که روی لبام نشسته بود رو پاک کردم. دستمو روی سینه حسین گذاشتم. نبض حسین رو که زیرانگشت هام حس کردم، دلم قرص شد و لرزش دستم افتاد.
بازوی دست چپش خونی بود، ولی نفس حسین این قدر سنگین بود که بالا نمی اومد. پیرهنش رو پاره کردم. دیدم شکم و قفسه سینه ش کاملا سالمه. مونده بودم چرا رنگ صورتش داره کبود میشه؟ اینکه زخمی رو هنوز پیدا نکرده بودم، اصلا خوب نبود. جناق سینه اش رو فشار دادم. انگار نفسش در اومد. یکی دو تا نفس کوتاه کشید. چشم هاشو باز کرد و نگام کرد. صداش در نمی اومد. سرمونزدیک صورتش بردم. بهم گفت: «تو کی هستی؟»
بوسیدمش. محاسنش رو نوازش کردم و گفتم: «حسین جون ! منم حامد...»
صفحه 340 کتاب ماه کامل