علم و فن¬آوري و بهره هاي مادي آن از ارضاي نيازهاي فطري و معنوي و خوديابي انسان عاجزند، همين امر سبب روي آوردن بسياري از انسان ها به دين و مكاتب ديني شده است. انسان معاصر با برخورداري از دانش تجربي و عقل، آن را براي هدايت اخلاقي و معنوي و پاسخگويي به نياز فطري خود ناكامي مي بيند، از اين رو جمع كثيري از نسل انديشه وران غربي اعتراف دارند كه ما ره گم كردگاني هستيم كه در وراي خود و... آراي ضعيف خود. در جستجوي كانون هايي هستيم كه رفتار و انديشه ما را به سلاح اخلاق و معنويت مجهز سازد. با رويكرد ديني به سمت گسترش و رشد مباني اعتقادي خود مي روند. وجود نظريه ها و انديشه هاي مختلف در علوم ديني، رشد و گسترش اين نظريات به همراه نقادي هايي كه بدان ها وارد مي شود (اگر منطقي و از روي انصاف و با اعتماد باشد.) باعث افزايش و به روز شدن علوم ديني و رفع نيازهاي جامعه بشري مي شود و مي تواند هر آنچه در توان دارد به عنوان حكمي استوار در اختيار افراد جامعه قرار دهد. نظريه حق الطاعه يكي از اين نظريات است كه در كتاب حاضر به تبيين و نقد آن پرداخته شده است.