درباره کتاب هیام:
هیام، رمانِ فرزندان جنگ است ...
رمانِ "هیام" که ترسیمِ فضایِ ضمخت و واقعی حواشیِ جنگ در سایه یِ روایتِ داستانی و نمادین اتفاقات مربوط به آن است، محصولِ عناصرِ جنگیِ هشت ساله دفاع مقدس است که حالا و درونِ لایه هایِ دهه نودِ، جریان دارد؛
برشی از کتاب:
«دکتر تولا!»
سر می چرخانم. یکی از رزیدنتهای اتاق عمل است، دختر جوانی که عینک بزرگی به چشم دارد، حدس می زنم از مطالعه زیاد است. اغلب دکترها، مخصوصا آنهایی که در سن کم راه ده ساله را چند ساله پیموده اند همین گونه هستند.
«مادر منظر بود.»
سر تکان میدهم تا بفهمد میدانم، ادامه می دهد.
«من می روم به اتاق کودکان، شما بروید استراحت کنید.»
آنقدر خسته نبودم که استراحت کنم. اما سرخی چشم های دخترک از پشت آن عینک بزرگ داد می زند خسته است، با لحنی محکم می گویم:
«خودم می روم.»
خودم هم نفهمیدم چطور نگاهش کردم. دخترک بدون اعتراضی راهش را میکشد و می رود. اینکه اینجا کاری از دستم بر می آید که نه تولایش مهم است نه غیر آن، کمی شرمم را تسکین می دهد. اما هنوز هم وقتی کسی تولا صدایم میکند، شرم زده می شوم. هروقت جوابی میدهم یا کاری جای او میکنم، به خودم نهیب میزنم: من نرگس تولا نیستم.
عالی بود