کتاب سر به هوا
مولف (پدیدآور) :اکرم الف خانی
سر به هوا بودن بسیار عذاب آور است. اما در برخی مواقع لازم است سربه هوا باشیم تا بعضی از انسان ها را ملاحظه کنیم، اشخاصی که دلشان بر روی زمین است اما در آسمان خدا به دنبال حفظ آرامش و آسایش مردم می گردند. کتاب "سر به هوا" روایتی است از زندگینامه شهید سرلشکر خلبان عباس اکبری .
بخشی از کتاب سر به هوا:
چراغ گردسوز،لب پنجره بود. بوی نای کوچه خودش را به زور از درز پنجره به اتاق می کشاند. همه دورتا دور اتاق نشسته بودند و بچه ها وسط اتاق پلاس بودند.
بی بی سکینه در صدر مجلس نشسته بود روی دو پتوی تا شده و بی گوشت و جان، و تکیه داده بود به یک جفت متکای لوله ای.
بقیه قالی های اتاق، انگار کرم توی تنشان بود و بعد از ده دقیقه نشستن، نشیمنگاه را به خارش می انداخت. آنقدری ازشان نمانده بود که بشود هنوز به عنان قالی حسابشان کرد.
مادر زیرچشمی محبوبه را نگاه کرد و محبوبه هم زیرچشمی عباس را. چرخه نگاه های زیرچشمی، همیشه به همین جا ختم شد. ننه زهرا همیشه، وقت هایی که توی بازار می چرخید، توی ذهنش چادر عروس ها را به اندازه قد دختر برادرش، محبوبه اندازه می زد و فقط آن هایی را زیر نظر می گرفت که گل های صورتی و بنفش داشتند و به رنگ صورت محبوبه می آمدند.