خرید انواع کتاب قرآن و مفاتیح الجنان با بالاترین تخفیف + طراحی یادبود رایگان حتماً ببینید

ادبیات فارسی

ادیان و مذاهب

اصول دین و اعتقادات

اهل بیت (ع)

سبک زندگی

قرآن

کودک و نوجوان

علوم و فنون

حوزه علمیه

احادیث | ادعیه | زیارت


کتاب شبح - محمدرضا نصرت

مولف (پدیدآور) :

محمدرضا نصرت


قیمت پشت جلد: 1290000 ریال
قیمت برای شما: 1,096,500 ریال 15 درصد تخفیف
تاریخ بروزرسانی: شنبه 20 آبان 1402

توضیحات

موضوع فرار از زندان همیشه جز جذاب ترین موضوعات داستانی و سینمای بوده و هست، حالا فکر کنید که یک مدافع حرم از زندان های تفکیری فرار کند و خاطرات خود را تعریف کند.

سید علی جعفری هجده ماه اسیر تکفیری ها بوده و بار ها تا پای مرگ رفته و گاه آرزویش را داشته، اما در نهایت همراه جمعی از اسرای ارتش سوریه از زندان تکفیری ها فرار کرده است. کتاب "شبح" به قلم محمدرضا نصرت، روایتگر این آزاده مدافع حرم می باشد.

در اسارت چه می گذرد؟

من آخرین شکنجه گرش بودم. مجبورش کردم جز به جز تلخ ترین روزها و حوادث زندگی اش را مرور کند و برایم بگوید تا این کتاب نوشته شود. حین نگارش اثر نیز بارها و بار ها ته گلویم تلخ شد و با این که خیلی احساساتی نیستم، عین مادرها زیر لب گفتم: بمیرم، الهی!

اسارت، بدترین خبری است که از یک مدافع حرم به خانواده اش می رسد.

اینکه بدانند عزیز دلشان الان توی چنگ تروریست های وحشی تکفیری افتاده و ندانند چه بلایی دارد به سرش می آید، حال خانواده یک اسیر را به دل شوره ای تمام نشدنی و اضطرابی وحشتناک و وصف ناپذیر می کشاند.

خیلی از مدافعان حرم وقتی به زیارت حضرت زینب می روند، آرزوی شهادت دارند، اما بعید است کسی آرزوی اسارت داشته باشد.

البته اگر بداند تکفیری ها چه بلاهایی سر یک اسیر می آورند و اگر تصوری واقعی از رنج های طاقت فرسای اسارت داشته باشد.

شبح چه چیزی از زندان تکفیری می گوید؟

من الکی ادا در نمی آورم بگویم دلم برایش میسوخت یا چی. این داعشی ها، این همه سر بریده اند؛ این همه زن و دختر مردم را به بردگی گرفته اند و چه کار کرده اند طرف معلوم نیست خودش از زندان زنده در برود برای من چشم غره می رود و کافر کافر میکند.

وقتی یکی غیر خودش را میبیند دلش میخواهد سر به نیستش .کند چرا؟ فقط چون دینش با او یکی نیست! خوب میخواهید عاشق طرف باشم؟! دلم برایش بسوزد؟!

گور پدرش من آن قدر دل گنده نیستم که جواب بدی را با خوبی بدهم ادعایی هم ندارم که این جورم. وقتی برای بار سوم داشتند میبردندش ،بالا توی دلم میگفتم کاش این را بکشند.

خلاصه طرف برای بار سوم شکنجه شد باز روی پاهایش را با کابل زده بودند؛ همان جای قبلی.

رفتم از پنجره تماشا کردم وقتی در باز شد و او را آوردند توی اتاق روی پایش .نبود با زانو داشت راه میرفت انداختندش توی اتاق و بعد آمدند توی اتاق ما.

صفحه 160 کتاب شبح - محمد رضا نصرت

ارسال به سراسر ایران
تضمین رضایت

موارد بیشتر arrow down icon

خیلی خیلی جذابه

کاربر مهمان
سوالی داری بپرس