خرید انواع کتاب قرآن و مفاتیح الجنان با بالاترین تخفیف + طراحی یادبود رایگان حتماً ببینید

ادبیات فارسی

ادیان و مذاهب

اصول دین و اعتقادات

اهل بیت (ع)

سبک زندگی

قرآن

کودک و نوجوان

علوم و فنون

حوزه علمیه

احادیث | ادعیه | زیارت



قیمت پشت جلد: 540000 ریال
قیمت برای شما: 426,600 ریال 21 درصد تخفیف
تاریخ بروزرسانی: يکشنبه 8 بهمن 1402

توضیحات

کتاب مخفی، روایتگر سفر مخفیانه یک کتاب از مدینه به سمت ایران است به قلم مجید پورولی کلشتری و منتشر شده توسط انتشارات جمکران . کتاب مخفی  از مجموعه داستان های فارسی است با موضوع عید غدیر خم

معرفی کتاب مخفی:

در ویدئو زیر می توانید معرفی رو ظاهر کتاب مخفی نوشته اقای پورکلشتری را ببینید

آشنایی بیشتر با کتاب مخفی:

در این داستان، ماهان یک ایرانی است که برای شفای چشم های کور فرزندش شهر به شهر در پی طبیب میگردد. به او خبر می‌رسد که در مدینه پیامبری از جانب خدا نازل شده و اعجاز می‌کند. او به قصد شفای چشمان فرزندش به مدینه می‌رود و در آخر فرزند او شفا پیدا می‌کند. ماهان که حین طول سفرش در جریان واقعه غدیر خم قرار گرافته بود، شروع به نوشتن تاریخ سفر خود و همچنین آخرین حج رسول خدا و ماجرای غدیر خم می‌کند. ماهان راهی ایران می‌شود تا ایرانیان را از واقعه غدیر آگاه سازد اما در بین راه بصورت اتفاقی متوجه توطئه کفار برای ترور پیامبر اکرم می‌شود. کفار که در صدد از میان برداشتن ماهان، و جلوگیری از رسیدن خبر غدیر خم به ایران، بر می‌آیند به تعقیب او می پردازند…

رمان “کتاب مخفی”، نوشته مجید پورولی کلشتری در 108 صفحه، با موضوع واقعه تاریخی غدیر و توطئه قتل پیامبر (ص) منتشر شده است.

در بخشی از کتاب کتاب مخفی می خوانیم:

مهاجمان ماهان را با طنابی بلند به اسب بسته اند. یک سر طناب دور بازواني نحيف ماهان پیچ خورده و طرف دیگرش چند متر جلوتر به زین اسب گره خورده ! اسب بی سوار - بیخیال - میان برهوت پیش می رود و ماهان را با پای پیاده دنبال خود می کشد. رمقی در تن ماهان نمانده از یک سو ترس از کشته شدن و سوی دیگر تشنگی توانش را گرفته! پاپوش هایش پاره شده اند و انگشتهایش بیرون آمده اند. بیشتر از یک ساعت است که مهاجمان او را با پای پیاده راه می برند. معلوم نیست مقصدشان کجاست! ماهان بی خبر است که او را به غرب می برند یا به شرق! راه و برهوت را نمی شناسد. شاید دارند به مدینه برمی گردند، کنار همان جاده و همان تخته سنگ. یا شاید رو به سوی سرزمینی دیگر او را می برند. با خود می گوید: «این جماعت که نقشه قتل پیامبرشان را دارند،
چگونه ممکن است به من رحم کنند؟!» قدم های اسب بلندتر از قدم های ماهان است.


ماهان برای آنکه زمین نخورد، مجبور است قدم های بلندتری بردارد و همین موضوع تعادلش را بره و او را خسته تر میکند. دیگر خبری از آن طوفان ناگهانی نیست. باد خاموش شده و صدای زوزه ترسناکش به سکوت بدل گشته! آن غبار سپید که در هوا موج می خورد و بر همه چیز و همه کس می نشست، خوابیده ! اما هنوز می شود اثرش را برسروصورت و
جامه ماهان دید. چند قدم جلوتر از ماهان، سه مهاجم سوار بر اسبهاشان پیش می روند. آنکه از همه بزرگ تر است، خالد نام دارد. اندامش تنومند و چابک است. زیر چشم راستش جای زخمی عمیق خودنمایی می کند. یک دستش به افسار است و دست دیگرش بنا به عادتی که دارد، بردسته شمشیر قرار گرفته. خالد سوار بر اسب، همان طور که پیش می رود، گاه به گاه سرش را به عقب برمی گرداند و ماهان را نگاه میکند.


- این قدر نگاهش نکن ! او دیگر قادر به گریختن نیست! این را ابوحامد گفته! او نیز بر اسب دیگری نشسته و مدام سرو گردنش را با دستمالی خشک میکند و خودش را باد می زند.
- خیال می کردم به غروب که نزدیک شویم از شدت گرما کم : می شود
مشک کوچکی را میان پاهایش گذاشته، که زود به زود آن را به دست گرفته و از آبش مینوشد. به چابکی و تنومندی خالد نیست. قدش بلدترو لاغرتر است. اما توی چشم هایش جسارت و ذکاوت موج می زند. مهاجم سوم که از آن دو جوانتراست، شليمان است. زیرلب چیزی را زمزمه میکند و به موازات رفيفانش پیش می رود. ابوحامد سرش را به طرف شلیمان می چرخاند و می گوید:

- چه میخوانی؟! آوازت توی گوش هایم به وز وز مگسان می ماند؟ شلیمان از این حرف خوشش نیامده! با غضب نگاهش میکند و جوابش را نمی دهد. همچنان به خواندن ادامه میدهد. ابوحامد هنوز دارد نگاهش می کند. می خندد و به تمسخر میگوید: .
- از غضب چشم هایت ترسیدم! . صدای خنده اش بلند است. چند قدم عقب تر، ماهان - بیچاره وزار – توی فکر همسرش «تهمینه» و پسرش «ایوب» است. خوب میداند که آنها تا چند روز دیگر منتظرش نیستند و به خیال آنکه او به سفری دور و دراز رفته، نگرانش نخواهند شد. بعید نیست مهاجمان سر از بدنش جدا کرده و او را زیر خاک همین برهوت دفن کنند و تهمینه هنوز به خیال آمدن و برگشتن ماهان باشد! هنوز صدای تهمینه توی گوشش مانده
نگران برای چه ؟! مدینه را دوست داریم! شهر محمد است! پیامبر خدا....
 
صفحه 28 کتاب مخفی

ارسال به سراسر ایران
تضمین رضایت

موارد بیشتر arrow down icon

برای خرید کتاب مخفی یا سایر کتاب ها می توانید با پشتیبان ما به شماره 09907631200 در ارتباط باشید.

کاربر مهمان
سوالی داری بپرس