در کتاب "نفوذ در عصر پهلوی" که ثمره بیش از دو سال تلاش جامع و دقیق مطالعاتی ست، ابعاد تکان دهنده ای از زوایای پیدا و پنهان نفوذ نظام سلطه و استکبار، و در راس آنها انگلیس و آمریکای خبیث، در تمام عرصه های موجود در عصر 53 ساله پهلوی به خوبی نوشته شده است.
کتاب "نفوذ در عصر پهلوی" مرجع و منبعی روشنگر و قابل استناد برای تمام دغدغه مندان به ویژه محققان، پژوهشگران، اساتید دانشگاه، دانشجویان و... است تا با مطالعه تاریخ کوتاهی از آنچه که به علت نفوذ دولت های توسعه طلب غربی بر این کشور گذشته است، اهتمام ویژه ای در آگاه سازی جامعه و ترسیم آینده ای درخشان برای این مرز و بوم کنند.
مقدمه کتاب نفوذ در عصر پهلوی:
«نفوذ»، یکی از ابزارها، یا به عبارت دقیق تر، راهبردهای دیرینه، کم هزینه و مؤثر نظام سلطه و استکبار، و در رأس آنها، آمریکا و انگلیس برای سیطره بر کشورهای درحال توسعه به ویژه در منطقه ی غرب آسیا بوده است.
با مروری بر تاریخ دویست ساله ی اخیر، به روشنی میتوان نمونه های متعددی از کشورها را شناسایی کرد که به علت نفوذ نظام سلطه و استکبار، در سطوح و عرصه های گوناگون، دچار استحالهی ساختاری و رفتاری، و به کشوری مطیع و فرمان بردار سیاست ها و منافع قدرت های استعماری آن دوران از جمله انگلیس و آمریکا تبدیل شده اند.
ایران، یکی از کشورهای مهم غرب آسیا، اگرچه تنها کشوری ست که به استعمار مستقیم دول استعماری درنیامده، اما به مثابه یک کشور نیمه مستعمره، از نفوذ خارجی مصون نمانده، و از سال ۱۸۰۰ میلادی، به تدریج پای دولت استعماری و سلطه گر به آن باز شده و با گذشت زمان، به علت این نفوذ، به کشوری ضعیف، عقب مانده و فرمان بردار تبدیل شده بود؛
همچنان که رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران آیت الله العظمی امام خامنه ای در بیانات شان در دیدار با مسئولان نظام در ۳۰ تير ۱۳۹۲ می فرمایند: «ما در طول دو سه قرن اخیر، ضربه های سختی خوردیم؛ هم از ناحیهی استبداد داخلی و دیکتاتوری های داخل کشور، هم از ناحیه ی تهاجم های بیرونی...
تاریخ ورود و نفوذ دولت های بیگانه در کشور ما از سال ۱۸۰۰ میلادی است؛ یعنی ۲۱۲ سال است که اولین نفوذ خارجی از طریق حکومت انگلیسی هند اتفاق افتاد؛ جان ملکم انگلیسی امد ایران - که حالا تاریخش را کسانی که ملاحظه کرده اند، می دانند - و تبعاتی که پیش آمد. ضعف آن دولت ها در مواجهه با نفوذ و تهاجم فرهنگ غربی و سیاست غربی و حکومت های غربی، موجب انفعال کشور شد و همین طور رفته رفته ما دچار ضعف شديم.»
نفوذ در پرتو مناسبات سیاسی و اقتصادی:
بی شک زندگی، رفتارها و کنش های سیاسی در همه ی کشورها، در پرتو گفتمان های مسلط و هژمونیک شکل می گیرد. هر گفتمان سیاسی مسلطی، به نوع خاصی از زندگی، کردار و فرهنگ سیاسی خاصی تعین می بخشد؛ برخی امکانات را حفظ یا حذف می کند، و در پرتو همین گفتمان، هویت و خودفهمی های افراد تعريف و مشخص می شود.
گفتمان شبه مدرنیسم مطلق پهلوی که ناشی از نفوذ اندیشه ها و دیدگاه های غربی در ایران بود، آمیزهای پیچیده از عناصر مختلفی چون نظریه ی شاه ایران پیش از اسلام، گفتمان شبه مدرنیسم و توسعه ی غربی، و گفتمان پاتريمونیالیسم سنتی از یک سو و مشروطیت، در این گفتمان، بر اقتدارگرایی، سکولاریسم، و توسعه ی صنعتی بر وجه ی شبه سرمایه دارانه تأکید می کرد. دولت مطلقه ای که در سایه این گفتمان شکل گرفت، در پی آن بود که جامعه ی ایران را از شکل بندی سنتی به شکل بندی شبه مدرن سوق دهد.
بر اساس این گفتمان، سنت، مذهب و تنوعات مذهبی، گروه بندی های اجتماعی و قومی ماقبل مدرن، قومیت ها، عشایر و قبایل و ...، «دیگری یا اغیار» محسوب می شدند که باید در جهت تحقق نوین (مدرن) اجتماعی حذف شوند. پروژه ی مدرنیسمی که حکومت پهلوی، مجری آن بود، موجب بیگانگی و غیر، محسوب شدن کلیه ی گروه ها و نیروهای اجتماعی، مستقل از قدرت سیاسی مستقر مانند نهاد مذهب، بورژوازی ملی، گروه ها و فرقه های مذهبی، اقلیت های قومی و اصناف میشد.
سکولاریسم، تنها به قیمت افول شأن و موقعیت نهاد مذهب امکان وجود می یافت. ناسیونالیسم شاهنشاهی ایران، مستلزم یکسان سازی فرهنگی و ایجاد زبان ملی برای غلبه بر فرهنگ و زبان های محلی بود. تمرکز سیاسی نیز نیازمند سرکوب و انقیاد عشایر بود. پهلوی ها سعی می کردند نه براساس ایجاد یک رابطه ی منطقی میان دولت و ملت، بلکه با تکیه بر رابطه ی شاه - رعیت، ساختار اجتماعی ایران را مدرنیزه و نوسازی کنند.
اقدامات ذیل، مستقیم یا غیرمستقیم، توسط رضاخان و در جهت تضعیف و انقياد و حذف قدرت نهاد مذهب اجرا شد
۱. تأسيس محاكم و تشکیلات دادگستری از ۱۳۰۵ به بعد؛
٢. کشف حجاب زنان و تغییر لباس مردان؛
٣. اداره ی املاک وقفی توسط حکومت رضاشاه و تشکیلات دولتی؛
صفحه 136 کتاب نفوذ در عصر پهلوی
گزیده ای از کتاب نفوذ در عصر پهلوی:
با تضعیف قدرت روحانیت به عنوان یک نهاد مذهبی، زمینه ی حضور و نفوذ روشنی کارگزاران غیردینی از جمله بهائیان فراهم شد و بخش بزرگی از نیروی دولت، در اختیار بهائیان قرار گرفت؛ به ویژه در دهه ی اول سلطنت پهلوی دوم، احزابی نظير حزب توده و گروهک هایی چون کسروی گراها و ... رونق گرفتند.
محمدرضا هم با کمک برنامه ریزان آمریکایی و با استعانت از سازمان مخوف امنیتی خود، در راستای اصلاحات به سبک پدرش با سرعت و شدت بیشتری به حرکت ادامه داد. سال ۱۳۴۰، با درگذشت آیت الله العظمی بروجردی، شاه پیام تسلیت را برای آیت الله العظمی حکیم در نجف فرستاد. وی به نوعی در پی خارج کردن مرجعیت از ایران برآمد و احساس کرد فرصتی برای خارج کردن کامل مذهب از امور اجتماعی به دست آمده است.
همچنین جریان لايحه ی انجمن های ایالتی و ولایتی و کاپیتولاسیون یا حق مصونیت قضایی ارتشیان آمریکایی در ایران، با اعتراض جدی امام خمینی مواجه شد، و شاه آن بزرگوار را به ترکیه و سپس به نجف تبعید کرد و مطمئن شد که دیگر سازمانی مذهبی برای مقابله با وی وجود ندارد.
از این پس بود که بهائیان آشکارا در صحنه ی اجتماعی و سیاسی کشور ظاهر شدند و حضور گسترده و فعال شان در مناصب کلیدی کاملا مشهود بود. بهائیان، خود را در پناه دولت حفظ کردند و بر پیروان خود افزودند.
صفحه 512 کتاب نفوذ در عصر پهلوی