کلیات قصیده حضرت مشکل گشا
چاپخانه :قدس
معرفی تصویری قصیده حضرت مشکل گشا:
قصیده مشکل گشا قدیمی:
در داستان قدیمی "عبدالله و قصیده مشکل گشا"، پیرمردی به نام عبدالله در بیابانها زندگی میکرد.
او تمام عمر خود را در سختی و تلخی گذرانده بود. هر روز، در منتهای سالخوردگی و خستگی، با قد خمیده و دست و پاهایی خرده، به بیابان میرفت و خارها را جمع میکرد تا بتواند با درآمد حاصل از آنها از خانواده خود مراقبت کند.
زندگی برای عبدالله و خانوادهاش بسیار سخت بود و هر چه عبدالله پیرتر میشد، زندگیشان همچنین سختتر میشد.
عبدالله تصمیم میگیرد که برای بهبود شرایط زندگی خود و فرار از سختیها، به دست امیرالمؤمنین، حضرت علی (ع) نذری بدهد. به این ترتیب، هر جمعه صبح پیش از طلوع آفتاب، درب خانهاش را با آب و جارو میشوید تا به امید نظر و عنایت حضرت خضر، کمکی و راهی برای گشایش کارها و نجات از سختیها دریافت کند.
بعد از چند بار انجام این عمل، یک روز صبح، زمانی که همسر عبدالله در حال جارو کردن درب است، یک پیرمرد با موهای سفید بلند و فروزان از دور ظاهر میشود.
وقتی نزدیک میشود، به عبدالله میگوید: "بگو به عبدالله که در سختیها مشکل گشا را به یاد داشته باشد و دست از دامان او برندار تا کمکی دریافت کنی." پس از گفتن این سخن، پیرمرد غیبی میشود و ناپدید میشود. زن به خانه برمیگردد و درباهای شنیده و دیده خود را برای عبدالله روایت میکند.
عبدالله میگوید: "این شخص، حتماً پیامبری از جانب خداوند است. متأسفانه تو هیچ چیز از او نگرفتی." او با حالتی ناراحت و گیج به یاد زندگی تلخ و سختی که سپری کرده، چند قطره اشک به خاطر بیثمری مشقتهایش بر روی زمین میریزد. سپس چندین بار مشکل گشا را فریاد میزند و ...
قصیده مشکل گشا + متن کامل:
pdf قصیده مشکل گشا:
کتاب قصیده حضرت مشکل گشا به انضمام مولودنامه حضرت رسول