به کوهستان شارلاتان خوش آمدید. یک کوهستان زیبا با یک کلاه برفی بامزه روی سرش. جایی که وایلی سیزده ساله انتظار دارد پدر بزرگ معروف خود را ملاقات کند. کتاب کوهستان شارلاتان نوشته ی سید فلاش من است که آثار او به خاطر شوخ طبعی راوی، بیان طنز آمیز و کندوکاو در تاریخ مورد استقبال کودکان قرار گرفتند.
در بخشی از کتاب می خوانیم:
نمیدانم قبل از اینکه شب برسد، تا کجای رودخانه پیش رفته بودیم که ناخداکالی کنار یک درختزار صنوبر لنگر انداخت و طناب لنگر را به یک درخت تنومند بست. آنقدرها هم که فکرش را می کردم، میزوری ترسناک نبود. آنقدر از فکر و خیالهایی که درباره اش کرده بودم، دور بود که انگار اصلا رودخانه ی دیگری بود. انگاری که آب و گلش به یک اندازه با هم قاتی شده بودند. پروانه های کشتی حسابی گل آلود میشدند. فکر می کنم که جریان آب هم خیلی قوی بود، یک جور غریبی قوی بود.
شاهین حتی وقتی هم که کنار لنگرگاه ایستاده بود، مرتب تکان های محکمی می خورد. شام حسابی مزه داد: گربه ماهی کبابی و مخلفات معمولی. نگاهم از روی بابا می چرخید روی ناخدا کالی و از روی ناخدا کالی می چرخید روی بابا. هر دوتایشان به نظر سرحال و خوشحال می آمدند. معلوم بود منتظرند زودتر شامشان را تمام کنند و سر بازی یک دوئل حسابی با همدیگر راه بیندازند. باید اعتراف کنم که بعضی از مردم بابا را به چشم یک مرد خوش گذران بی خیال نگاه می کردند و برای مامان دل می سوزاندند.
میدانستم که بابا سر بازی بدجوری کله خر میشود و با خشم و نفرت فحش میدهد، البته نه جلوی خانم ها و بچه ها و حتی سگها. مطمئن بودم که بابا هیچ وقت توی بازی زیر و رو نمی کشد و همین هم بود که نگرانم می کرد. فکر میکردم که بابا حریف ناخدا کالی نمی شود. ولی دربارهی خوش گذرانیهای دیگر... خب هیچوقت ندیده بودم که بابا واقعا کار ناجوری بکند. فحش را هم که همه ی روزنامه نگارها می دهند و این هم چیزی نبود که بخواهم به خاطرش به بابا انگ بچسبانم...
صفحه 58 کتاب کوهستان شارلاتان
پیشنهاد ما: خرید کتاب گوهر شب چراغ
سبد خرید این کتاب فعلاً فعال نیست
سعی می کنیم این کتاب رو در اسرع وقت موجود کنیم
از این که با شکیبایی همراه ما هستید از شما متشکریم