-
دوشنبه 26 فروردين 1398
وقتی بحران در جامعهای اتفاق میافتد آنجاست که درمییابیم تا مدیریت بحران استاندارد چه اندازه فاصله داریم؟! متاسفانه یاد گرفتیم که علاج واقعه را بعد از وقوع انجام دهیم و مشکلاتی که در سیل اخیر گریبانگر استان پهناور خوزستان شد، ناشی از همین سوء مدیریتها بود که چرا وقتی سیل وارد خانههای مردم شد، از خواب غفلت بیدار میشویم و به دنبال راه چاره میگردیم.
تنها کسانی که در این مسیر آسیب میبینند، مردم هستند که به راحتیِ یک لیوان آب خوردن کل زندگیشان را شناور بر موج میبینند. حکایت تکراری که بارها و بارها در جامعه شاهدش بودهایم.
کمکهای امدادی از جای جای کشورمان برای مناطق سیلزده ارسال میشود و هرکس به هر طریقی میخواهد نقشی در این زمینه ایفا کند. حس همبستگی و میزان مشارکت مردم همچون همیشه ستودنی است. اما در این میان بیشترین آسیب به کودکان و نوجوانان وارد میشود که برخلاف تصور و باور همه که به دنبال غذای جسم هستند، نیازهای عاطفیشان نادیده گرفته میشود.
اما اگر کسی بخواهد در این زمینه کاری کند، مورد انتقاد قرار میگیرد که چرا در این اوضاع و احوال که مردم گرسنه هستند، شما دنبال چنین کارهایی هستید؟! اما یک مروج کتابخوانی و فعال فرهنگی نمیتواند به این حرفها بسنده کند. باید کفش آهنین بپوشد و وارد میدان عمل شود. اما این ورود به معنای یک نمایش تبلیغاتی نیست؛ کاری که متاسفانه بیشتر افراد را به خود مشغول کرده و از این فضاها برای به نمایش گذاشتن خود بهره میبرند.
داستان وقتی شروع میشود که وارد کمپ سیلزدگان میشوید آنچه خواهید دید، باورکردنی نیست. کودکانی که در صفهای طولانی هجوم آورده و منتظر دریافت کتاب هستند و مهمتر از آنان اشتیاق والدینشان برای گرفتن کتاب است.
کودکانی که پاپوشی ندارند، اما کتاب از دستت میگیرند و در گوشهای از چادر یا دیگر محلهای اسکان، مینشینند و شروع به ورق زدن کتاب میکنند و آن را میخوانند. آنهایی هم که فعلاً نمیتوانند کتاب بخوانند، توسط والدین یا افراد دیگر با اشتیاق منتظر شنیدن میشوند. بیشتر این افراد روستاییانی هستند که از کمترین امکانات محروماند و به گفته خود آنان ما قبل از سیل هم فقیر بودیم اما سیل این فقر را بیشتر نمایش داد.