کتاب سلیمانی عزیز 2
سالها مجاهدت مخلصانه و شجاعانه در میدانهای مبارزه با شیاطین و اشرار عالم و سالها آرزوی شهادت در راه خدا، سرانجام سلیمانی عزیز را به این مقام والا رسانید و خون پاک او به دست شقیترین آحاد بشر بر زمین ریخت (رهبر انقلاب).
پس از استقبال بینظیر ارادتمندان به سردار دلها و علاقهمندی آنها به کتاب سلیمانی عزیز این بار کتاب "سلیمانی عزیز 2" که گذری است بر زندگی و رزم سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، در اختیار عموم کتاب دوستان عزیز قرار گرفته است.
پیشنهاد ما: خرید کتاب نهج البلاغه با ترجمه اقای دشتی
معرفی کتاب سلیمانی عزیز 2:
پس از استقبال بینظیر خوانندگان از کتاب سلیمانی عزیز، انتشارات حماسه یاران تصمیم گرفت تا بار دیگر سراغ خاطرات مرد تمامنشدنی جبهه مقاومت برود بیشک هنوز سالها زمان لازم است تا بتوان بهدرستی و شایستگی سردار دلها را شناخت و شناساند و نباید به کم اکتفا کرد؛ اما هر چه یاد این شهید عزیز را برجسته کند چشمنواز و دلنواز است.
این مجلد تحفهای ناچیز است بهقدر، توانمان تا علاقهمندان به سیره و مکتب حاج قاسم را از سرچشمه زلال خاطرات او سیراب کند دورازذهن نیست که برخی روایتهای این اثر پیشتر شنیده و خوانده شده باشند؛ اما هدف اصلی ثبت خاطراتی است که هرکدام بهمثابه گنجی گرانقیمتاند؛ تا هم از گزند فراموشی در امان بمانند و هم بهواسطه ارائه در قالب یک مجموعه خاطره خواننده را در شناخت بیشتر شخصیت ممتاز شهید سلیمانی یاری دهند.
ثوابی اگر برای این تلاش نزد خداوند مهربان محفوظ است از جانب شهید فرودگاه بغداد به روح بلند حضرت عقیله بنی هاشم زینب کبری تقدیم میشود
گزیده اول از کتاب سلیمانی عزیز 2:
خیلیها تأمین گرفته بودند؛ کامران، سابکی عیدوک بامری عباس عیدی و.... . فرستاده بودند دنبال من تا بروم تأمین بگیرم گفتم: «من شهر ،نمیام میترسم یه جایی توی بیابون قرار ،بذاریم خود سردار سلیمانی هم باید بیاد» قبول کردند.
آن روز با پانزده نفر از تفنگچیها رفتم سر قرار یک چادر زده بودند و یک نفر نظامی تکوتنها نشسته بود توی چادر خشمگین نگاهش کردم و با غضب: گفتم قرار بود سردار سلیمانی بیاد تو رو فرستادن منو تأمین بدی سردار کجاست؟
لبخندی زد بیا بشین یه چایی بخور خستگیت دربره سردار هم میاد . نشستم چای را دستم . داد از دل و جرئتش خوشم آمد. رفتم توی فکر که نکند خودش سردار سلیمانی است خیال میکردم سلیمانی یک مرد ، بلندقد با سبیلهای پرپشت و هیکل درشت باشد که نشود توی صورتش نگاه کرد چای را که خوردم مطمئن شدم خودش است تنهایی در آن بر و بیابان آمده بود برای تأمین من.
صفحه 31 کتاب سلیمانی عزیز 2
عطر شهدا را سوغات بیاورید...
دور هم نشسته بودیم؛ همهٔ بچههای جبهه و جنگ ناهار را که خوردیم قرار شد هرکس حدیثی، بگوید روایتی، بخواند نصیحتی کند. نوبت به حاج قاسم رسید.
نگاه مهربانی به جمع: انداخت بچهها دوتا چیز رو فراموش نکنید؛ یکی یاد خدا یکی یاد مرگ همه سراپاگوش بودند تا صدای فرمانده محبوبشان را خوب بشنوند حاجی: گفت اگه» مرگ رو فراموش نکردید و یاد خدا بودید سراغ گناه نمیرید بعد نصیحتی کرد که هیچوقت یادم نمیرود
سعی کنید طوری رفتار کنید که وقتی مردم شما رو توی کوچه و خیابون ،دیدن یاد شهدا ،بیفتن بوی شهدا رو از شما استشمام کنن؛ بوی شهید مغفوری بوی شهید یوسف، الهی بوی شهید ماهانی خودش همینطور بود شهیدانه زندگی میکرد و بوی شهدا را میداد بوی مغفوری بوی یوسف، الهی بوی ماهانی.
صفحه 83 کتاب سلیمانی عزیز 2
شما کجا و این توپ و تانکها کجا؟
گفت باید با هلیکوپتر برویم و بنشینیم توی آمرلی؛ این یعنی یک مسیر نهچندان، کم زیر آتش مستقیم داعش پرواز کنیم تا برسیم آمرلی خیلی راحت با توپهای چهارده ونیم و بیست و سه میتوانستند هلیکوپتر را بزنند.
حاجی خودش این را میدانست؛ ولی باز هم اصرار کرد باید برویم هلیکوپتر که به نزدیکی شهر رسید از همه طرف گلوله سمتمان میآمد خلبان دستپاچه خواست برگردد حاج قاسم نگذاشت محکم ایستاد و گفت: هلیکوپتر باید توی آمرلی بشینه زمین
چهل، چهل و پنج دقیقه منتظر بودیم صدای هلیکوپتر که بلند شد دویدیم سمتی که فرود آمده یکییکی پیاده شدند؛ ابومهدی ابو رضا ابوایوب ... نفر آخر وقتی پیاده شد و سرش را بالا آورد از تعجب خشکم زد؛
حاج قاسم سلیمانی بود. گفتم حاجی توی این آتیش و گلوله با همچین پروازی اومدی آمرلی؟ حالا همان جایی هم که ایستاده بودیم امن نبود؛ مدام خمپاره میخورد زمین فوری سوار ماشین شدیم حاجی: گفت من باید شهر رو ببینم بریم یه دوری بزنیم
صفحه 91 کتاب سلیمانی عزیز 2
پیشنهاد ما: خرید کتاب دکل کتاب درباره گام دوم انقلاب در قالب یک کلاس پرسش پاسخ
گزیده دوم از کتاب سلیمانی عزیز 2:
خیلیها تلاش کردند روسیه وارد میدان شود؛ اما پوتین تردید داشت. حضور در سوریه هم میتوانست یک قمار شکستخورده باشد هم قدمی موفقیتآمیز توی این شرایط بحث سیاسی نبود که میتوانست پوتین را قانع کند باید در خصوص مسائل نظامی گفتوگو میشد همین بود که برادر ما حاج قاسم سلیمانی به مسکو رفت و با رئیسجمهور روسیه دیدار کرد دیدارشان دو ساعت طول کشید حاجی بعداً برای من تعریف کرد که مستقیم و بیواسطه با پوتین صحبت کرده.
گفت:« نقشه میدانی رو روی میز گذاشتم توضیح دادم که ارتش سوریه و متحدانش کجا هستند و گروههای مسلح کجا. گفتم که شانس موفقیت چقدره آخر هم یه تحلیل استراتژیک از اوضاع سوریه و مناطق پیرامونش ارائه کردم و طرح پیشنهادی خودم رو هم گفتم.»
منطق حاج قاسم قوی بود قدرت عجیبی در اقناع دیگران داشت. هیچوقت با رودربایستی یا شعار و... حرف نمیزد. آن روز هم علمی و منطقی توضیح داده بود که ورود روسیه به جنگ در سوریه چه نتایج میدانی نظامی و سیاسی میتواند داشته باشد.
همان جلسه پوتین به حاج قاسم گفته بود: «من قانع شدم.»
صفحه 154 کتاب سلیمانی عزیز 2