جواهر مصری
مولف (پدیدآور) :سعیده ملایی
کتاب «جواهر مصری» مروری بر زندگی و مسیر رشد و فداکاری بانو «آسیه» و همچنین گذری بر سرنوشت بانو «صیّانه» در راه یکتاپرستی است که به قلم سعیده ملّایی به رشته تحریر در آمده است.
در پشت جلد کتاب جواهر مصری میخوانیم:
به سمت آینه می روم. این منم، آسيه، همان دخترم سیاه مو با چشمان درشت و معصومانه اش، اما اینک با چهره ای مشحون از شکوه ملوکانه! اما آیا هنوز هم دیدگانم مفتخر به داشتن معصومیت است؟ معصومیتی که همواره بیم آن را داشتم که سیم و زر قصر به تباهی بکشاندش. پدرم میگفت چشمان مؤمنان بنی اسرائیل با چشمان بت پرستان قبطی فرق می کند. شب ها وقتی فرعونیان به میخوارگی، رقص و قمار در میکده های پرزرق وبرق رعمسیس مشغولند، مؤمنان بنی اسرائیل در خانه های فقیرانه شان به درگاه خدای یگانه دعا می خوانند و با اشک و التماس از او طلب مهربانی می کنند. صبحگاهان چشمان مؤمنان همچون ستارگان میدرخشد و چهره هایشان چون خورشید نورافشانی می کند...
شروع کتاب جواهر مصری:
پس از آن جنایت هولناک چگونه می توانند جشن بگیرند؟ چگونه می توانند بر طبلها بكوبند، فریاد خوشحالی سر دهند و آوازهای شادمانی بخوانند! مگر چند شبانه روز سپری شده که مرگ غمناک آن زن بیچاره و کودکانش را به باد فراموشی سپرده اند؟ هنوز طنین ضجه ها و ناله های دردناک آن زن آرایشگر و بچه هایش در گوشم میپیچد، هنوز هق هق گریه های آن کودکان مظلوم که با درماندگی و ترس مادرشان صيانه را صدا می زدند به گوشم می رسد.
بوی گوشت سوخته بدن آنها هنوز به مشامم می رسد. چگونه هیزم های عذاب رامسس را برچیده اند و اینک میزهای فاخر پذیرایی را گرداگرد این سرزمین که سخت ترین روزهایش را سپری میکند پهن کرده اند! آتشدان ها را برافروخته اند، مشعل ها را سراسر میدان شهر و جاده های منتهی به آن افراشته اند. شعله های نارنجی و زردرنگ مشعل ها در هم پیچ و تاب می خورند و زبانه می کشند و آن حادثه تلخ را دوباره در نظرم مجسم میکنند. صفحه اول کتاب جواهر مصری