خاطرات یک تکفیری
مولف (پدیدآور) :لقمان امینی
در آخرالزمان گروهی پیدا می شوند که نورسیده و نوجوان، کم فهم و کم عقل اند... . کتاب خاطرات یک تکفیری بر اساس خاطرات یکی از اعضای تشکیلات جدا شده گروهک تروریستی شکست خورده توحید و جهاد در غرب کشور به نام لقمان امینی و به قلم خودش به رشته تحریر درآمده است.
اسارت در دام تکفیر و آغاز یک وهابی:
امروز هم طبق روال یک ماه اخیر، ساکنین شهرک برای رسیدگی به مشکلات محله جلسه داشتند و موضوع امروز هم درباره مسجد بود، در مسیر رسیدن به زمین مسجد از کاک جمیل که یکی از اعضای هیئت امنای مسجد بود علت تعطیلی کار مسجد را پرسیدم.
کاک جمیل: «مثل همیشه پول اصلی ترین مشکل است، مغازه های قسمت تجاری مسجد را قبل از خود مسجد درست کردیم که با فروش آنها بنای مسجد را بسازیم اما خریدار هر روز یک بهانه ای می آورد، چند نفر از خیرین هم گفته اند اگر پی ساختمان اصلی ریخته شود حاضر هستند کمک کنند اما کوتا پی ریخته شود!»
آن روز بعد از اینکه یک ساعتی از جلسه گذشته بود بالأخره نوبت حرف زدن به من هم رسید، گفتم به نظر من حالا که خریدار حاضر نیست این مقدار مبلغی را که شما مشخص کرده اید بابت مغازه ها بپردازد و به دنبال فسخ معامله است، همین کار را بکنید و مغازه ها را پس بگیرید، مغازه ها باید تحت اختیار مسجد باشد، فردا پس فردا که مسجد درست شود هزینه دارد، نمی شود که همیشه منتظر کمک های مردمی بود، به نظر من مصالح موردنیاز را به صورت قسطی بخریم ، همین که مردم ببینند کار ساخت مسجد شروع شده است آن ها هم کمک خواهند کرد.
کاک ملک که فروشنده اصلی مغازه های مسجد است و خریدار هم یکی از نزدیکان او به حساب می آید، گفت: «این کار امکان ندارد مسجد که شخص نیست تا اگر پولی نداد بشود از آن شکایت کرد به همین دلیل کسی با مسجد اقساطی کار نمی کند.» کاک جمیل: «بله مسجد شخص نیست، برای همین است شخصی که مغازه های مسجد را خریداری کرده است پول مغازه ها رو نمی پردازد چون کسی نیست که از آن شکایت کند.»
پیشنهاد ما: خرید کتاب دکل
برشی از کتاب خاطرات یک تکفیری:
فردای آن روز هر سوالی که به ذهنم می رسید را یادداشت کردم و با ماموستا تماس گرفتم و بعد از هماهنگی به خانه شان رفتم. ماموستا مشغول مطالعه بود، از خجالت نمی دانستم از کجا شروع کنم سرم را پایین انداختم و گفتم: ماموستا امروز کلی سؤال دارم، باید حلالم کنید اگر مجبور نبودم این قدر مزاحم تان نمی شدم ولی ب مقصر خودتان هستید که این قدر خوب و دلسوزانه جواب سؤالاتم را می دهید، خدا امثال شما را برای اسلام نگاه دارد. ماموستا ابراهیم لبخندی زد و گفت: «بهتره تعارفات را کنار بگذاریم برادر این کار وظیفه من است، وظیفه ای که خودم انتخاب کردم و به آن هم افتخار میکنم، بهتر است شروع کنیم، بسم الله من در خدمتم .»
گفتم: سؤالات امروزم در مورد اهل تشیع و حکومت ایران است؛ وهابی ها اهل تشیع را کافر و مشرک و حکومت ایران را طاغوت می دانند، می خواستم کمی در این مورد صحبت کنید، در ضمن وهابی ها به بهانه اینکه شخصی مرتکب کفر، زنا، شرب خمر ويا لواط شده است، به او حمله می کنند و کتکش می زنند و یا او را می کشند و اموالش را به عنوان غنیمت بر می دارند و این کارها را جهاد می دانند و برای آن هم حمله به کاروان تجاری کفار قریش و جریاناتی که باعث به وقوع پیوستن جنگ بدر شد را دلیل قرار میدهند.
ماموستا ابراهیم مثل همیشه زیر لب دعایی خواند و گفت: «اعمال وهابیان جدا از ضرری که برای مسلمانان دارد، ریشه اسلام را نیز هدف گرفته است، من یکی از این وهابی ها را می شناختم که قبل از وهابی شدن یک شرور هم جنس باز بود که با دسته گل جلوی خانه مردم می رفت و میگفت برای خواستگاری پسرتان آمدم. باجگیری، چاقوکشی، مصرف مواد مخدر و... برایش مثل کارهای روزمره بود. بعد از اینکه وهابی شد با چند نفر دیگر از این وهابی ها همین کارها را این بار به اسم اسلام انجام می دادند و فقط اسم کارها را عوض می کردند، مثلا به جای باجگیری می گفتند غنیمت، به جای چاقوکشی می گفتند جهاد و...
ماموستا ادامه داد: «بگذریم، یکی از عوامل اصلی جهل وهابیون این است که هرگاه آیه ، حدیث یا اتفاقی تاریخی در اسلام را روایت می کنند آن را به صورت کامل بیان نمیکنند و اگر هم کامل آن را بیان کنند، ترجمه و تفسیر درستی از ان ارائه نمی دهند و اگر هم بالفرض تفسير و شرح آن را بیان کنند، تفسير و شرحی از هم عقیده های خود را بیان می کنند. جریان حمله به کاروان قریش از این قرار بود که کفار قریش بعد از هجرت مسلمانان از مکه به مدینه تمامی اموال آنان را مصادره کردند، زمانی که رسول خدا خبردار شد که کفار قریش کاروانی تجاری را به سرکاروانی ابوسفیان تجهیز کرده و به سمت شام فرستاده اند، دستور فرمود تا در هنگام برگشت مسلمانان به آن کاروان حمله کنند، تا با این کار اموال خود را پس بگیرند. کفار قریش از این حادثه آگاه شدند و برای کمک به ابوسفیان آمدند و نهایتا این جریانات به جنگ بدر ختم شد.»
صفحه 192 کتاب خاطرات یک تکفیری
پیشنهاد ما: خرید کتاب کهکشان نیستی
سبد خرید این کتاب فعلاً فعال نیست
سعی می کنیم این کتاب رو در اسرع وقت موجود کنیم
از این که با شکیبایی همراه ما هستید از شما متشکریم