کتاب تنها برای لبخند
مولف (پدیدآور) :بهنام حشمدار
خداوند در قرآن از حقیقتی بزرگ درباره شهدا پرده برمیدارد و می فرماید: آنان زنده اند. مگر چه فرقی می کند شهدا را زنده بدانیم یا مرده؟ کتاب "تنها برای لبخند" شرحی است از حیات جهادی و عروج عارفانه مربی مجاهد شهید علی خلیلی به قلم بهنام حشمدار.
پیشنهاد ما: کتاب ریحانه بهشتی
معرفی کتاب تنها برای لبخند:
اگر شهدا را مرده بدانیم نهتنها خون مطهر آنان محرک نیست؛ بلکه مخدر است و بازماندگان را در خلسه و افسوس و آه فقدان آنان میبرد و از حرکت باز میدارد و کسانی که شهید تقدیم اسلام کردهاند، احساس میکنند چیزی ازدستداده. اند همیشه دلتنگ و خستهاند.
حال برخی از دوستان و همراهان شهدا اینگونه است انگار قتل شهدا کار ابلیس است تا اثر این خونهای مطهر را کم کند در مقابل خداوند شهدا را زنده میداند. اگر باور کنیم شهدا زندهاند و تنها مرحلهای از این دنیا بالاتر رفتهاند و ندیدنشان بدین سبب است که آنها بالاتر از دنیای مایند و چون آنجا را دیدهاند رغبتی به این خرابه دنیا ندارند خون مطهرشان محرک خواهد بود و بازماندگان را به حرکت برای رسیدن به آن مراتب مشتاق میکند؛
طوری که هرگز احساس نمیکنند چیزی ازدستدادهاند بلکه همه چیز را به دست آوردهاند و در معاملهای پرسود حاضرند جان خودشان و دیگر عزیزانشان را هم فدا کنند.
پیشنهاد ما: خرید کتاب حاج قاسمی که من می شناسم
گزیده ای از کتاب تنها برای لبخند:
شب اول وقتی شروع به صحبت کردم و گفتم که همه ما دعوت شده حضرت هستیم و هیچکدام با پای خود نیامدهایم صورت این نوجوانهای جداافتاده از امام زمان غرق در اشک شده بود گفتم یا امام رضا من معصوم .
کجا و حرم تو کجا؟ ممنونم بین اینهمه خوبا منم راه دادی همه بچهها بدون استثنا گریه میکردند و از حسینیه با پای برهنه و حالت توبه با نوای رضاجانم رضاجانم راهی حرم شدیم و آن شب حضرت کاری با دل آنها کرد که وقتی به حسینیه آمدند روی پاهایشان نبودند شام را پخش کردیم و گفتیم سحر میخواهیم برویم .
حرم همه به مربیان خود اصرار میکردند که آقا، تو رو خدا هر جور شده منو بیدار کنید اگر بیدار نشدم آب بریزید روی صورتم ... بدون اینکه مثل همه اردوهای دانشآموزی کسی مزاحم خواب دیگران شود از ذوق زیارت سحرگاهی آرام خوابیدند
یک ساعت مانده به نماز صبح مناجات حضرت امیر در مسجد کوفه با صدای ملایمی در فضا پخش شد و آرامآرام همه بیدار شدند و کار به آب ریختن بر صورت بچهها نکشید. بعضی از بچه ها به شوخی میگفتند ما تا حالا در عمرمان چنین ساعتی از روز را بیدار نبودیم هر روزکار ما در اردو همین بود شبها و سحرها دلسپاری به حضرت و روزها نشاط و کلاس و بازی تئاتر و...
صفحه 56 کتاب تنها برای لبخند